#49

#49


#49


سرکلاس بودم ولی انگار جسما اونجا بودم و روحا،به جاهای دیگه سیر می کردم

با کشیده شدن صندلی کنارم و به طبع نشستن کسی روش گردن کشیدم و بهش نگاه کردم.. بیتا بود.. نمیدونم چرا از اولم از این دختر مظلوم نما خوشم نمیومد

اخم درهم کشیدم و مغرور نگاهش کردم


با دیدن نگاهم ،لبخندی زد و گفت:نکنه خریده بودی صندلیو که اینقدر بد نگاهم می کنی؟


پوزخندی زدم و سری از تاسف براش تکون دادم.. حالم از لبخند های مصنوعی بهم میخوره.. دستی روی لب ورم کردم کشیدم و گفتم:کسی گفت صندلیو خریده؟فقط بهتر بود یه ادم پرسیژ دار تر و با شخصیت تر می شست کنارم


و با تحقیر نگاهش کردم و گفتم:نه یه دختری که دنبال دوستش میدوعه تو خیابونا و خایه میماله ..

یکهو سرخ شد.. با خشم از جاش بلند شد و فریاد زد:من میمالم بدبخت؟اگه مالیدم برای توعه نسناس مالیدم احمق..


تو خودت فکر کردی کی هستی؟رفتی بایه دختر همخواب شدی بدبخت.. لز بی وجود.. اینم جواب توهینات به من... کم برام مهری تو مستی نگفته چقدر ازم بد میگی عوضی.. پدرتو کشتم یا پول جندگیتو ندادم؟با یه ذره قیافه چنان سیس میگیری انگار چه عنی هستی.. و با نفرت نگاهی حوالم کرد قبل از این از کلاس خارج شه

فوران کردم و حمله کردم سمتش جیغش مصادف شد با سیلی ای که به یه طرف راست گونش زدم..

مات نگاهم کرد

ولی من سعی کردم اروم باشم..فریاد زدم:بدبخت دو هزاری.. شبیه در و دهاتی ها میمونی به لباسات یه نگاه بنداز.. تو پولداری؟تو عن منم نیستی.. من با پول یه روزم میتونم کل هیکلتو بخرم..


فکر کردی اخر و عاقبت این موزی گریات چیه؟اول خوب میکننت .. بعد مثل یه دستمال پرتت میکنن دور..من لزم؟من بی وجودم؟میخوای همین الان با زمین یکیت کنم بی پدر و مادر و...


با نفرت دست لرزونشو تکون داد و گفت:حساب این کارتو بعدا ازت میگیرم و با شتاب از کلاس خارج شد


سر برگردوندم و نفس عمیقی کشیدم

همه متعجب نگاهم می کردن..

تا حالا نشده بود انقدر عصبی بشم و این حرکتا ازم سر بزنه...

پس حقم داشتن متعجب شن..

کیفمو چنگ زدم و بی توجه به مهنازی که تو چهار چوب در ایستاده بود از کلاس بیرون زدم

Report Page