49

49


چشمام سیاه شدو لحظه اخر فقط صدای نویدو شنیدم

پلکامو باز کردم هیچ صدایی نمیومد روی تختم بودم و هوا گرگ و میش بود 

دلم میخواست دوباره پلکامو ببندم و وارد دنیای بی خبری شم 

نگاهه حامد یادم نمیرفت 

خودم گند زدم 

دستمو روی لبم کشیدم حتی فکر کردن به اون بوسه حالمو بد میکرد 

به ساعت نگاه کردم هنوز زود بود و قطعا همه خواب بودن 

اروم از اتاق بیرون رفتم و خودمو به اتاق حامد رسوندم 

پشت در مکث کردم و اروم وارد شدم 

توقع داشتم خواب باشع 

اما لب پنجره وایسادع بود و سیگار میکشید

-...بهتری؟

نمیدونستم چی بگم...

حتی از دیدنم تواین ساعت جانخورد 

سیگارشو خاموش کرد و روی تخت نشست روی مبل تکی گوشه دیوار نشستم و سرمو پایین انداختم

-...میغهمی داری باخودت چیکارمیکنی؟ کیو داری گول میزنی ؟منو یاخودتو؟دختر من ۱۴سال ازت بزرگترم تو یه کلمه بگی من تاتهشو خوندم

+...من نمیخواستم اینطوری شه

-...ولی شد 

بلندشدخم شد روی صورتم و گفت

-...میدونی که نمیتونم ازت بگذرم حتی همین حالاکه تاحد مرگ ازت عصبانیم پس یا فقط بامن باش یا میتونی برای همیشه اززندگی من بری بیرون این تصمیم باخودته 

دستشو پشت گردنم گذاشت و منوبوسید 

گرمی لبای حامد کجا و نوید کجا 

چشمام داشت خمار میسد که ازم جداشد 

-...هروقت تصمیمتو گرفتی میتونیم ادامش بدیم

Report Page