48

48


#رئیس_پردردسر 

#۴۸

با ابروهای بالا پریده فقط به متئو نگاه کردم که کمرمو به خودش فشرد قبل اینکه بفهمم چی شد لب هامو بوسید 

گرسنه و عمیق 

طوری که وقتی سرشو عقب برد تازه یادم ادمد نفس بکشم

هین عمیقی گفتم و متیو لبخند زد

چشمکی زدو گفت 

- حالا برو ...

قبل اینکه متئو بازم بخواد کاری کنه از اتاق تقریبا دوئیدم بیرون‌

خدایا !

من همیشه تو خیالم تصور میکردم با متئو رابطه داشته باشم 

اما هرگز فکر نمیکردم این اتفاق بیفته !


داستان از زبان متیو : 

پشت میزم نشستمو تکیه دادم به صندلیم

نفس عمیق کشیدم

عطر موهای مارگارتو هنوز حس میکردم 

چرا این دختر انقدر رفته بود تو پوست و جونم !

تو سرویس شرکت !

سکس ! 

این چه حماقتی بود!

واقعا کنترل رفتارم دست خودم نبود

کنار مارگارت انگار یه موجود دیگه بودم

نفس عمیق کشیدمو شقیقه هامو دست کشیدم

جاناتان ! 

حالا با تو چکار کنم !

اگه بخواد به مارگارت دست بزنه برام مهم نیست کیه ، نابودش میکنم

باید بفهمه مارگارت خط قرمز منه 

طبق حرف مارگارت الان جاناتان کامل حدس زده چه خبر!

با زنگ تلفنم از افکارم جدا شدم

به گوشی نگاه کردم

جاناتان بود 

خوبه ... خودش زنگ زد ...

سریع جواب دادم و جاناتان گفت

- متئو ، از جنرال موتورز اومدن برای حسابرسی

- چرا بدون هماهنگی؟

- بازرس جدیدش اینجوری میاد

- اوکی ! الان میام بخش حسابداری!

با این حرف بلند شدم تا برم که یه فکری با ذهنم رسید

در اتاقو باز کردم و به مارگارت گفتم 

- چک لیستت رو بگیر و با من بیا ....


بچه ها رمان #راز_زمرد رایگان اینجاست

https://t.me/joinchat/AAAAAD_vcD2-MAUc2RK1Ow

Report Page