48

48


478

نگاهش کردمو گفتم 

- نمیخوام ... ازت ناراحتم پس نمیخوام لخت شم و رابطه داشته باشیم 

سیاوش داد زد 

- مگه نمیگی دوستم داری ! 

نشستم رو تخت و گفتم 

- دوستت دارم. اما ازت ناراحتم و بخاطر این نمیتونم الان از لمست لذت ببرم 

سیاوش اومد سمت. 

خیلی خشک و بی روح گفت 

- اما من میتونم پس دوست داشتنتو ثابت کن. بخاطر لذت من لخت شو 

چند لحظه تو سکوت نگاهش کردم 

واقعا ؟ 

واقعا این مرد همون سیاوش دیشب بود؟

همون که تو گوشم عاشقانه نجوا میکرد و تمام تنمو بوسید ؟ 

قابل باور نبود 

سیاوش پوزخند زد و خواست برگرده که گفتم 

- باشه ... 

بلند شدم . خیره بهش آروم آروم کل لباس هامو بیرون آوردم

کاملا لخت شدمو گفتم 

- این من ... در اختیارت ... 

نگاهش هیچ چیزی رو بروز نمیداد

حتی لب هاش هم هیچ ردی از لبخند نداشت

اومد سمتم 

گونه ام رو لمس کرد 

فکر کردم الان لبمو میبوسه اما دستش رفت پائین . 

دور گردنم چرخیدو رفت تا رو سینه هام 

سینه هامو تو دستش یکی یکی فشرد 

نوکشو پیچوندو کشید 

لب گزیدم تا از درد صدام در نیاد 

حالا رد لبخند محوی رو لب سیاوش نشست

یه رد که دوستش نداشتم

شبیه پوزخند بود تا لبخند 

دستشو رو شکمم کشید 

رو باسنم کشید 

ضربه ای به پشتم زدو گفت 

- خم شو رو تخت 

خم شدم و شروع به دست زدن به پشت و جلوم کرد. شبیه نوازش نبود شبیه ور رفتن بود 

بدنم باز تحریک شده بود

انگار این بدن تحت امر سیاوش بود تا من 

انگشتشو وارد واژنم کرد و کمی تکون داد 

دستشو بیرون بردو بین باسنم کشید 

میدونستم میخواد چکار کنه

میخواست من درد بکشم و شک نداشتم 

دقیقا کاری که تو فکرم بودو کردو انگشتشو یهو پشتم فشار داد 

نتونستم صدامو کنترل کنم و جیغم تو اتاق پیچید


سلام دوستان نسخه بدون سانسور رمانم برای فروش اینجاست 👇🌹🙏

https://t.me/mynovelsell/445

Report Page