474

474


#کوازار

#۴۷۴

بغض تو گلوم نشست 

اشک صورتمو خیس کرد 

با تمام وجود دلم میخواست خشمم رو رها کنم

اما نه بین بال های سام‌

نه جایی که سام آسیب ببینه 

تو یه حرکت 

با تمام توان

سام رو هول دادم عقب و قبل اینکه بتونه منو بگیره 

بال هام رو باز کردم

از خونه زدم بیرون و تو آسمون اوج گرفتم

آسمونی که دیگه تاریک بود

با ماه مه گرفته و نقره ای 

اوج گرفتم

بالا تر از ابر ها

انقدر که ماه شفاف شد و چشم هامو بستم 

فریاد زدم 

- برگرد ...‌سارا ...

داستان از زبان سام 

دردناک بود 

دیدن عذاب و غم ساتی دردناک بود

اونم وقتی هیچ کاری از دستم بر نمی اومد

ناتوان بودم

ناتوان ...

عقب ایستادم و به ساتی نگاه کردم 

سارا رو صدا زد و قدرتش رو تو یه لحظه رها کرد 

نور نقره ای همه جا رو روشن کرد و ساتی ...

بدون بال ...

به سمت زمین سقوط کرد 

با سرعت پرواز کردم و ساتی رو تو بغلم گرفتم

به سمت کشتی هوایی پرواز کردم و آترین و دو قلو هارو احضار کردم

آترین...

آترین میتونه روح سارا رو چک کنه 

میتونه بفهمه آیا به برزخ وارد شده !؟

با این فکر به کشتی هوایی رسیدم

فرید روی عرشه ایستاده بود 

با ایستادن من روی عرشه سریع برگست سمت من و گفت

- این نور نقره ای چی بود؟ کوازار بود؟ 

به سمت کابین خلبان رفتم و گفتم 

- ساتی بود ... سارا رو از دست دادیم ...

فرید داد زد 

- چی؟ 

جواب ندادم

پشت سرم اومد

بازوم رو گرفت و گفت

- سارا کجاست؟

دستم رو کشیدم و گفتم

- مرده ... سارا مرده ...

عصبی وارد کابین شدم 

ساتی رو گذاشتم رو کاناپه 

حس کردم فرید اومده پشت سرم

برگشتم سمتش 

اما قبل اینکه بهش برسم مشتش تو مشتم بود 

دستش رو هول دادم عقب که دوباره بهم حمله کرد و داد زد

- چرا بردیش وقتی نمیتونستی مواظبش باشی؟


تو کانال حق عضویتی بیش از ۲۰۰ پارت جلو‌تریم. روزی ۲ پارته اونجا .‌‌‌‌‌گروه چت هم داره. هزینه عضویت فقط ۲۵ هزار تومنه.

https://t.me/Ng786f

Report Page