47
اما هریسون خندیدو گفت
- دیر گفتی ادوارد ...
همه برگشتیم به سمتش
با غرور صفحه گوشیشو قفل کردو گفت
- داستان به این جذابی رو حیف بود آنلاین نمیفرستادم
دلم میخاست از سط دو نیم میکردمش
تامسون با عصبانیت قبل من گفت
- هریسون تو داری مثل جاسوس ها حریم خصصی ما پخش میکنی
همه سر تکون دادن ماتا گفت
-من این قضیه رو برای شما تعریف کردم نه بقیه
منم گفتم
- بهتره هر چیزی که گرفتی یا فرستادی رو پاک کنی هریسون
اما اون با پر روئی شونه بالا انداختو گفت
- بهتون نگفتم سهام خبر آنلاینو خریدم ؟ بلاخره یه سهامدارو خوب باید به فکر پیشرفت باشه
همه سکوت کردن
بحث بیشتر بی فایده بود
برای همین گفتم
- معذرت میخوام دوستان اما من ترجیح میدم جائی که چنین آدم بی شعوری هست نباشم
با این حرف امیلی رو هدایت کردم سمت میز دیگه
ایمیلی سریع گفت
- وای ادوارد حالا چی میشه
عصبانیتی که تا حالا خورده بودمو سر امیلی خالی کردمو با خشم گفتم
- تو که باید از خدات باشه معروف شی
ساکت شدو کنار میز جدید رسیدیم
میز خالی بودو هر دو نشستیم
امیلی بدون نگاه کردن به من گفت
- من آینده خاصی ندارم... برای تو نگران بودم پرسیدم
حرفش عصبانی تر کرد
لعنتی چرا باید انقدر بی گناه و معصوم باشه
انقدر که در کنارش من مثل یه وحشی بی وجدان به نظر بیام ؟
نکنه واقعا باشم؟
یه وحشی بی وجدان !
خدای من این دختر با من چکار کرده
این افکارو زدم کنار
مارتا ، ملانی و تامسون اولن افرادی بودن که به ما پیوستن
تامسون با عصبانیت گفت
- هریسون دیوونه است
نشستنو بقیه افراد اومدن
حالا هریسون و همراهش تنها مونده بودن
جک گفت
- ادوارد بهتره از هریسون شکایت کنی. من میخوام این کارو بکنم . ببین از ما هم عکس گذاشته
با این حرف گوشیو به سمتم گرفت
عکس بوسه جک و همراهش بود
سلام دوستان اگر برای خوندن آموروفیلیا عجله دارین میتونین اینجا هر دو جلدو تهیه کنین