#46

#46


هامونو دیدم.. یک دستم روی سینه های لختم بود که به خاطر بزرگیشون از بین دستام می زد بیرون..یک دستم به در بود تقلا کردم ببندمش که پاشو بین در گذاشت خنثی نگاهم کرد

درگیر نگاهش بودم که هلم داد تو و وارد خونه شد.. با اخم غلیظی در و بست و نگاهی به ظاهرم کرد و گفت:اینطوری میای جلو در؟

زبونم به کار افتاد با اخم جوابشو دادم:به من چه؟وقتی خودت دست میذاری روی سوراخ در انتظارت از من چیه؟اگه میدونستم یه مرده حتما می رفتم یچی می پوشیدم..


جواب داد:خیلی خب برو یه لباسی چیزی بپوش بیا کارت دارم..

کنجکاو سریع وارد اتاق شدم و تیشرتمو بدون پوشیدن سوتین تنم کردم و از اتاق خارج شدم سمت پذیرایی رفتم و روی کاناپه های مقابلش نشستم


به تیشرت سفیدم که نوک سینه هام مشخص بود نگاه کرد و شمرده شمرده گفت:واسه چی هلک و هلک مثل این دخترای ول رفتی رفتی محل کار من و خایه مالی زیر دستمو کردی تا زندگیمو بدونی؟


شوکه شدم.. با بهت گفتم:من..

داد زد:هیچی نگو.. 

اگه من میخواستم چیزی ازم بدونی نمیذاشتم پاشی بری مثل جنده ها بمالی برای بقیه..نگفتم بهت چون نمیخوام تو اون شغل بمونم.. چون از پدرم متنفرم..میفهمی؟بار اخرت باشه سودا دنبال فضولی تو زندگی من راه میفتی میری محل کار من.. فهمیدی؟؟


با خشم زیر لب فحشی نثار مهری کردم و از جام بلند شدم و سمت اتاق خوابم پا تند کردم پشتم راه افتاد.. با داد گفت:مگه با تو نیستم


توجهی نکردم در اتاق و باز کردم که از پشت محکم بازومو کشید سمتش برگشتم و به سینش برخورد کردم داد زدم:دست از سرم بردار.

خیره تو چشمام اهسته گفت:چجوری؟


نگاهمو به رنگ خاص چشماش دوختم..

دستشو تو موهام چنگ زد.و با خشونت لبامو به اسارت گرفت...

مـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ــیتـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـرا


Report Page