46

46


یه آه برای همه ی فانتزی های بر بادرفتم کشیدم و بی حرف کنارش قدم برداشتم آسمون کاملا صاف بود و حتی یه لکه ابر هم نبود 

دوباره آهی کشیدم و به آسمون خیره شدم 

-...چته آه میکشی؟

 +....آسمون صافه 

 -....مگه نبایدباشه ?

 +....من هوای بارونیو دوست دارم

-....آرش دیگه بهت زنگ نزد ?

 +....نه فعلا خبری ازش نیست 


همین لحظه گوشیم شروع به زنگ خوردن کرد نگاه هردومون سمت گوشی برگشت 


گوشیو ازجیبم بیرون آوردم شماره ناشناس بود برگشتم و به امیر نگاه کردم

-...جواب بده ببین کیه


بادستای لرزون و قلبی که داشت نزدیک گلوم میزد دستمو روی صفحه کشیدم و جواب دادم


 +...بله؟

_....الو مهسا سلام خوابگاهی ؟

+...شما؟

_...فاطیما هستم گوشیم رو جا گذاشتم با گوشی سهیل زنگ زدم بهت 

+....نه من خوابگاه نیستم

_....ای بابا چقددیگه میری خوابگاه؟

+...فکر نکنم حالا حالاها برم 

_...باشه مرسی فعلا 

+...فعلا


گوشیو قطع کردم و گذاشتم داخل جیبم

_....چرارنگت پریده؟

+....فکرمیکردم آرشه 


اخمی کردو گفت 

_...اصلا آرش باشه چراباید بترسی ؟مگه کارخلافی کردی؟یا نقطه ضعفی پیشش داری ؟

+....نه هیچکدوم

_...من کنارتم ازهیچی نترس

 +...من ازآرش نمیترسم فقط دلم نمیخواددوباره آرامشو بهم بزنه این اسمش ترس نیست 

_...باشه ناراحت نشو حالا 

+...ناراحت نیستم، امیر

_...بله

+....میشه برگردیم سردمه 

_...هوای بارونی دوست داشتی که خوشت میومداززمستون وسرما

+...الان خوشم نمیادسردمه سرم دردگرفته 


دستمو محکم ترگرفت وباهم راهه رفته رو برگشتیم 

همه بدنم سرد بودولی دستم که توی دستش بود کوره آتیش بود


رسیدیم به ماشین درشو باز کردو سوارشدیم 

ازشدت سرما دندونام داشت میخورد بهم 

ماشینو روشن کردو حرکت کرد نگاهی بهم انداخت دستشو روی رون پام گذاشت و به حالت نوازش چندباردستشو باللو پایین کرد 


_...یکم صبرکن الان ماشین گرم میشه 

دلم میخواست بهش بگم اگه دستتو برداری میتونم صبرکنم اما چیزی نگفتم و از پنجره به بیرون نگاه کردم چنددقیقه دستش ثابت روی پام بود و بعدخودش برداشت 


نفسم تازه بالااومد ازاین لمس های گاه و بی گاه حس خوبی نداشتم بهش اعتمادداشتم چشم بسته میتونستم باهاش هرجابخواد برم 


میتونستم دستشو بگیرم و قدم بزنم ولی ازلمس بدنم حس بدی میگرفتم 


نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم افکار بدو ازسرم بیرون کنم 

بینمون سکوت بودو توترافیک پشت ماشینا آروم میرفتیم صفحه گوشی امیرروشن شد و زنگ خورد 


صدای شخصی که پشت خط بودونمیشنیدم اخمای امیردرهم بودو کلافه پشت سرهم بین موهاش دست میکشیدوفقط با "...باشه ...خیله خب..."به اون طرف جواب میداد درنهایت هم بدون حداحافظی قطع کردو گوشیو پرت کرد جلوش


دلم میخواست ازش بپرسم کی بود چی میگفت؟ 

_...بابابود باعمو بحثشون شده میگه بیااینجا ببخشیدمهسا بایدبرسونمت خوابگاه 

+....نه مشکلی نیست راحت باش میخوای منو یجا پیاده کن باتاکسی میرم 


نگاهی بهم انداخت بااون اخمای درهم هیچی نتونستم بگم

_....بشین سرجات میرسونمت بعدمیرم انقدرضروری نیست که بخوام تورو وسط خیابون ول کنم هرچنداگه ضروریم بود باز تورو وسط خیابون ول نمیکردم 



+...چرا یکم تندتر نمیری که زودتر برسی؟ 

_....فک کن که دلم نمیخواد زودتر برسم

Report Page