46

46


زن مستقل

حالا دیگر هر زن فرانسوی‌ای صاحب رای است. این آزادی‌ها تا وقتی با استقلال اقتصادی همراه نباشد، انتزاعی می‌ماند. زن تنها به این دلیل که برگه‌ی رای در دست دارد از قید نر رها نیست. 

بخش اعظم فاصله‌ی بین خودش و مرد را با کار پر کرده است. فقط کار است که می‌تواند آزادی واقعی را برای زن تامین کند. 

زن دیگر انگل نیست؛ بنابراین، نظامی که بر وابستگی بنا شده به هم می‌ریزد. بنابراین دیگر بین او و دنیا نیازی به واسطه‌ی مذکر نیست. 

زن فعال تعالی خود را به دست می‌آورد و در طرح‌ها خودش را به مانند نفس آشکار می‌کند.  

زن‌ها، حتی کسانی که کمترین کارها را می‌کنند می‌دانند که امتیازهایی دارند.(گرچه عبارت «کمترین کارها» به نظرم اشتباه است چون هر کاری ارزش خود را دارد). 

به عقیده‌ی دوبووار نباید تصور کرد که فقط داشتن حق رای و حرفه باعث رهایی کامل است. بنابراین کار امروزی آزادی نیست.  

طبق تحقیقی که در بین زنان کارخانه‌ی رنو انجام شد، به این نتیجه رسیدند که زن‌های این کارخانه ترجیح می‌دهند در خانه بمانند؛ چون کارهایی که در کارخانه انجام می‌دهند آنان را از بیگاری خانگی معاف نمی‌کند. اگر از آن‌ها سوال شود که بین 40 ساعت کار در کارخانه و خانه یکی را انتخاب کنند، احتمالا جوابشان «خانه» خواهد بود. 

زن‌های محروم از اوقات فراغت و وارث سنت فرمان‌بری، فقط به توسعه و درک سیاسی و اجتماعی‌شان می‌پردازند؛ که کاملا طبیعی است. 

چون در ازای کار به منافع مادی و معنوی که حقشان است نمی‌رسند، طبیعی است که اجبارها را بدون شور و شوق بپذیرند. 

زن وقف معاشقه‌جویی شده چون دستمزدش ناچیز است؛ اگر فقط به دستمزدش راضی باشد، فردی محروم خواهد بود؛ لباس و مسکن نامناسب خواهد داشت و از هر گونه تفریح و عشق محروم می‌شود.  

زن باید مورد خوشایند مردان باشد تا در زندگی زنانه‌ی خود موفق باشد! بنابراین از کمک دیگران بهره می‌برد. 

این کمک همان چیزی است که کارفرما از قبل فکرش را کرده بود! گاهی این کمک باعث می‌شود که زن به استقلالی واقعی دست یابد و یا باعث می‌شود که کارش را رها کند. 

تعداد زیادی از زنان در کار خود به استقلال مالی و اجتماعی می‌رسند. 

وقتی درباره‌ی امکان‌ها و آینده‌ی زن سوال می‌شود، اغلب دسته‌ی بالا مطرح می‌شوند. با این که این زن‌ها در اقلیتند. 

نظر مخالفان به این صورت است که زن‌های از بند رسته در هیچ مورد مهمی موفق نمی‌شوند و در رسیدن به تعادل درونی با زحمت مواجه می‌شوند. 

اما موافقان در مورد نتیجه‌های مطلوبی که زنان کسب می‌کنند به مبالغه می‌پردازند و در مورد آشفتگی آن‌ها خود را به نادانی می‌زنند.  

مرد یک امتیاز دارد: موضوع انسان بودن او با سرنوشت مردانه‌اش تباین ندارد. بنابراین موفقیت‌های اجتماعی یا عقلانی پسر او را دارای امتیاز مردانه می‌کند. 

ولی از زن خواسته شده که برای رسیدن به زنانگی خودش را طعمه کرده و از خواسته‌هایش چشم بپوشد. 

زن فردی برابر با نر نیست مگر این که جنسیتی متفاوت داشته باشد.  

انصراف او از زنانگی مثل انصراف از قسمتی از انسانیتش است. 

مردان بیزار از زن، زنان را سرزنش می‌کنند که از خود غافل‌اند؛ اما نصیحتشان این است که برای برابری با مردان صورتتان را نقاشی نکنید و ناخن‌هایتان را لاک نمالید. 

زنی که خودش را با قانون‌های مورد پذیرش مردان تطبیق نمی‌دهد، از ارزش خود می‌کاهد.  

زنی که میل ندارد با دیگران برخورد کند یا از ارزش اجتماعی خود بکاهد، باید با زنانگی خود سر کند.  

مرد لازم نیست نگران لباسش باشد؛ راحت و متناسب با زندگی پرفعالیتش است و لازم نیست خودش از لباسش مواظبت کند؛ زن یا با میل خود یا در ازای مزدی که از مرد می‌گیرد این کار را برایش می‌کند. 

زن به خاطر آرایشش است که مورد احترام قرار می‌گیرد. 

لباس‌های زن باعث ناتوانی‌اش است و آسیب‌پذیر است و او خودش باید لباس‌هایش را رفو کند. 

در یک شهر غریبه مرد به هتل و رستوران می‌رود، در حالی که زن باید در خانه‌ی خودش اقامت کند و خودش غذا درست کند. 

زن مستقل که در مورد موقعیتش فکر می‌کند، فرصت ندارد وقتی صرف زیبایی‌اش کند. 

امروزه زنی که کار می‌کند، از زنانگی‌اش غافل نیست و این یک موفقیت و نشانه‌ی تعادل است.  

زنی پیشنهاد داد خانه‌هایی باشد که زن‌ها با پرداخت پول بتوانند با نوعی تاکسی-بوی خود را از نظر جنسی راضی کنند. 

امروزه این دستاویز منع شده است؛ ایده‌ی یافتن یاری یک شبه حتی اگر زن وضعیت روحی قوی هم داشته باشد، بر تمام منع‌هایش غلبه می‌کند. 

وظیفه مرد است که از خطر ابتلا به بیماری‌های آمیزشی احتیاط کند.  

زن هر قدر هم که محتاط باشد، در قبال تهدید صاحب فرزند شدن اطمینان کامل ندارد. 

معشوق گرفتن فقط برای زن‌های دارای ثروت مقدور است. برای اغلب زن‌ها فقط موضوع فرونشاندن میل مطرح نیست؛ بلکه پای حفظ شایستگی انسانی هم در میان است.  

زن اگر در مقابل پیشقدم‌شدن‌هایش جواب رد بشنود، احساس حقارت می‌کند. و مرد وقتی احساس کند به بازی گرفته شده، خشمگین می‌شود. 

از فکر این که زن سرسختانه آزاد باشد، سر باز زده می‌شود. در فرانسه زن آزاد معادل زن سهل‌الوصول است. 

راهی که برای زن کمتر دارای اشکال باشد، زاده مازوخیسم است؛ زن خوشش می‌آید که خود را به نفع اراده‌ای مستبد فنا کند. 

زن مازوخیست به شدت دچار سرخوردگی می‌شود؛ بنابراین باید به بازی‌هایی اکتفا کند و وانمود کند که خود را تحت سلطه می‌بیند، یا به امید پیدا کردن اربابی به دنبال مردهای به اصطلاح برتر باشد و یا سردمزاج می‌شود.  

مرد را باید با حضور واقعی‌اش دوست داشت؛ نه با نویدهای نامطمئنش. 

مرد مسئول رفتارها و اندیشه‌های خودش است. 

به عقیده‌ی دوبووار زن‌ها این همه مسئله نمی‌سازند؛ بلکه بی‌آنکه سوالی مطرح کنند از موقعیت استفاده می‌کنند بعد با غرور خود کنار می‌آیند. 

در ماجرایی ناقص یک مرد بی‌شک لذت می‌برد اما زن ممکن است که هیچ سودی نبرده باشد. 

این که زنی از معشوق گذشته‌اش حرف بزند خیلی نادرتر از این است که مردی چنین کاری کند.  

گاهی اوقات مرد از زن می‌خواهد که کار نکند؛ زن چون گرمایی مردانه را در کنارش می‌خواهد، اگر جواب رد بدهد خود را به تنهایی محکوم می‌کند. اما امروزه معمولا مرد می‌پذیرد که زن کارش را داشته باشد. 

اگر زن قادر به تامین نیازهای خود باشد، مرد هم حسن نیت فراوان داشته باشد، زوج به برابری کامل می‌رسند. حتی گاهی مرد است که وظیفه‌ی خدمتکار را به عهده می‌گیرد. 

مرد عقیده دارد که طبیعی است که زن خانه‌داری کرده و تنهایی از بچه‌ها مراقبت کند؛ خود زن هم باور دارد که با شوهر کردن این وظایف را به عهده دارد. 

زن می‌خواهد خوش‌پوش، ظریف، خانه‌داری خوب و مادری فداکار باشد.(همان وضع سنتی همسرها) 

زن اعتقاد دارد که مقام اول متعلق به مرد است و می‌ترسد اگر خودش مقام اول را کسب کند، باعث خرابی کانون خانواگی شود. 

مردی که دارای حسن نیت است باید رعایت حال زنان را بکند چون بیشتر مورد لطف قرار گرفته است. 

استقلالی که زن در کارش به دست می‌آورد کافی نیست؛ لازم است که او مانند پسربچه‌ای تربیت شود تا بتواند بر نارسیسیسم دوران نوجوانی غلبه کند. 

زن در زندگی بزرگسالانه به پرستش «من» می‌پردازد، از موفقیت‌های احتمالی‌اش ارزش‌هایی می‌سازد و تصویر خود را از آنها غنی می‌کند. 

خود را مورد توجیه خدایی قرار دادن آسان‌تر است تا توجیه خود توسط خویشتن. 

یک وظیفه‌ی زنانه هست که به عهده گرفتن آن با وجود آزادی کاری تقریبا غیرممکن است؛ مادری! 

در انگلستان و آمریکا زن‌ها این وظیفه را به میل خود رد می‌کنند.(کنترل جمعیت). در فرانسه زن مجبور به سقط جنین‌های دشوار و گران است و اغلب خودش را زیر بار فرزندی می‌بیند که نمی‌خواسته.  

این فرزند ناخواسته اساس زندگی زن را به هم می‌زند. 

فکر حاملگی مصنوعی که در بین زنان طرفدار دارد نه به خاطر این که خواهان اجتناب از هم‌آغوشی مردانند، بلکه چون امید دارند که بالاخره مادر شدن آزادانه از سوی جامعه پذیرفته شود. 

زن نمی‌تواند کار کند؛ مگر این که فرزندش را به کسی بسپارد. 

اگر زن در میان افراد خانواده زندگی کند یا شوهر کرده باشد، خیلی کم پیش می‌آید که مردم تلاش او را مانند تلاش مردان محترم بشمارند. 

زن اغلب اوقات می‌خواهد زنانگی‌اش را آشکار کند؛ بنابراین طناز می‌شود، از خانه بیرون می‌رود، عاشق می‌شود و بین مازوخیسم و حالت تهاجمی در نوسان است. 

مردانی که با بخت‌های مساعد شروع می‌کنند، تقریبا به یک سطح از زندگی می‌رسند؛ اما زن‌هایی با همین شرایط به خاطر دخالت مردان سرنوشت متفاوتی دارند. 

دختربچه‌ها اعلام می‌کنند: پسربچه‌ها بهترند، راحت‌تر کار می‌کنند/ دختر جوان هم قانع شده که توانایی‌هایش محدود است/ چون والدین و معلم‌ها می‌پذیرند که دخترها در سطح پایین‌تری هستند، شاگردان هم این را باور می‌کنند. 

در امتحان‌های جدی، مثل کنکور، دختر به نقص خود پی می‌برد. 

این نقص مربوط به آموزش اشتباه در مدارس است اما دختر آن را به زنانگی‌اش نسبت می‌دهد. 

زن چون به شکست اعتقاد دارد، خیلی راحت به موفقیت معمولی رضایت می‌دهد و برای جاه‌طلبی‌هایش حد تعیین می‌کند.  

نه مردها و نه زن‌ها دوست ندارند تحت فرمان زنی باشند.(زنان علیه زنان) 

برای انجام کارهای بزرگ باید «خود» را فراموش کرد اما قبل از آن اول باید «خود» را پیدا کرد.  

ولی زن که در دنیای مردان تازه از راه رسیده و از کمک آنها بهره مند می‌شود، گرفتارتر از آن است که به دنبال «خود» باشد.  

وقتی زن می‌خواهد برای پر کردن خلا روزهایش نقاشی کند یا بنویسد، این آثار تحت عنوان «آثار بانوان» مطرح می‌شود.  

معمولا در دوران یائسگی است که به این کارها روی می‌آورد و چون از قبل آموزش جدی ندیده، همیشه در حد آماتور می‌ماند. 

از بین گروه زن‌هایی که سعی می‌کنند ادبیات و هنر را بیازمایند، عده‌ی کمی هستند که پایداری می‌کنند؛ آنهایی که از اولین مانع رد می‌شوند، بیشتر اوقات بین نارسیسیسم و عقده‌ی کهتری در نوسانند. 

دنیای اندیشه و هنر دنیایی مردانه است؛ زن از این که در این دنیا پذیرفته شده متحیر است و به خود می‌بالد. 

به عقیده‌ی دوبووار کتاب‌هایی با نویسندگان زن، عظمت کتاب‌های مردان را ندارند. 

هنر، ادبیات و فلسفه تلاش‌هایی هستند برای از نو بنا کردن دنیا بر اساس آزادی. 

بعضی مردهای بیزار از زن می‌گویند زن چون موجودی عصبی است، نمی‌تواند هیچ چیز باارزشی خلق کند.


نتیجه

نویسنده بیان می‌دارد که واقعیت این است که نه مردان و نه زنان، هیچ‌کدام امروزه از هم راضی نیستند. در ادامه، مولف به دنبال تحلیل چرایی این نارضایتی و راهکار خروج از این وضعیت است. او به نقد توجیهات فیزیولوژیکی وضع موجود پرداخته، نتیجه می‌گیرد که تقدیر فیزیولوژیک، هیچ‌گونه مخاصمت ابدی‌ای به نر و ماده تحمیل نمی‌کند. در نقد توجیهات روان‌کاوی نیز می‌گوید، میل کودکانه به آلت مرد اهمیتی نمی‌یابد، مگر آن‌که زن، زنانگی خود را چون مثله شدن تلقی کند. مبارزه دوجنس، بلافاصله در آناتومی مرد و زن راه نیافته است و غریزه جنسی هرگز کلید رفتارهای انسانی نبوده است. 

او توضیح می دهد که انسانیت، تحولی تاریخی است. انسانیت با نحوه پذیرفتن و به عهده گرفتن تصنع طبیعی تعریف می‌شود. زن، زندانی حالیت شده است؛ امکان تعالی را از دست داده است؛ دیگری شده است. لذا می‌کوشد در وضع مادر، همسر، معشوقه، مرد را در حصار نگاه دارد (از تعالی بازدارد) (اخته کند). پس رفتار زن تدافعی است، نه تهاجمی. دوبوآر تشریح می‌کند که هرگونه ستمکاری، ایجاد وضعیت جنگی می‌کند و وضع موجود زنان حاصل چنین شرایطی است.

امروزه، زن دنبال رهایی خویش است. پس زن و مرد در وضعیت طبقه قرار می‌گیرند. در چنین وضعیتی، هر آزادی‌ای، به جای آن که متقابلا دیگری را به رسمیت بشناسد، می‌خواهد بر دیگری تسلط یابد. برای این کار، زنان به دو گونه عمل می‌کنند: زن زنانه، خود را به شی و طعمه بدل می‌کند تا مرد را به بند بکشد و زن از بند رسته، ارزش‌های مردانه را می‌پذیرد؛ با کارهای مردانه به دنبال انکار ارزش مردان است و برابری‌ با مردان را در مردانه بودن می‌جوید. در هر دو وضعیت، زن دوباره تن به سوژه مردانه می‌دهد.

خطای زنان این است که می‌خواهد شی‌ای باشد که سوژگی نیز دارد. او هم امتیازهای زنانگی را می‌خواهد و هم مدعای آزادی و سوژگی را دارد. خطای مردان نیز این است که از دادن برگ‌های برنده به زنان اجتناب می‌کنند. نتیجه چنین وضعیتی این است که مرد خود را به بازی گرفته شده و زن خود را زیان‌دیده می‌یابد. هر دو جنس قربانی سوء نیت و سست‌عنصری خودشان هستند. تا زمانی که مردان و زنان یکدیگر را به مثابه افراد مشابه به رسمیت نشناسند و تا زمانی که زنانگی به مثابه زنانگی وجود دارد، ستیز ادامه خواهد داشت.

ستم‌کاری، در واقع گرایش فرد به گریز از خود و از خود بیگانه شدن در دیگری است. مرد در زن به دنبال اسطوره مردانگی، فرمانروایی و واقعیت بی واسطه خود یا نر با اهمیت و برتر است و زن را حمایتگر و طناز می‌خواهد. او به زن می‌گوید تو در مقام والای مادر و همسر هستی و خوش به حالت، چون مسوولیتی نداری. دوبوآر به طعنه پاسخ می‌دهد که «بخت، یار ولگردان بی‌خانمان است که می‌توانند ژنده‌پاره به تن کنند و در پیاده‌رو بخوابند.‌». وضع موجود، محصول غلط فرایند اجتماع‌پذیری زنان است. تمام آموزش زنان، توطئه‌ای است برای این که راه طغیان را بر زنان ببندند و فریب ارزش والای ساختگی عشق و فداکاری را بخورند. این بدترین جنایتی است که در حق زنان صورت می‌گیرد و منجر به این می‌شود که زن با رضایت و رغبت به دیگری متکی می‌شود تا بدون انجام کاری، به هستی‌اش تحقق بخشد. زن را فریبش داده‌اند که ارزش بی‌نهایت دارد؛ حال آن که برای مرد فقط وسیله تفریح، لذت، مصاحبت و دارایی غیر اصلی است. زن فراموش می‌کند که در بازار برده‌فروشان، ارباب است که بر برده قیمت می‌گذارد، نه برده بر خویش. مرد همواره در برابر جهان گشوده قرار دارد که زن تنها جزیی از آن است که خیال باطل تصرف همه مرد را دارد. در برابر، زن باور دارد که چیز بزرگی به مرد هدیه می‌کند و ناگزیر نیست در برابر طبقه صاحب امتیاز هیچ‌گونه مراعاتی بکند. پس، هر دو احساس می‌کنند که مورد ظلم واقع شده‌اند.

هر دو قربانی موقعیت هستند؛ موقعیتی که انتخاب آن‌ها نبوده است. پس بی آن‌که خودشان بخواهند گناه‌کار هستند. وضعیت موجود، هیچ راه‌حل اصلاح‌طلبانه‌ای ندارد؛ زیرا شرایطی که خودشان اصلاح‌پذیر نیستند آن‌را تعریف کرده‌اند. زنان سرنوشتی انگل‌وار دارند که ارگانیسمی دیگر را می‌مکد. باید واجد ارگانیسمی خودمختار شوند. آن‌ها باید بتوانند در مقابل دنیا به مبارزه بپردازند و مایه وجودشان را از آن کسب کنند. آن وقت وابستگی آن‌ها منسوخ خواهد شد؛ وابستگی مردان نیز. تعدیل وضعیت اقتصادی زن (زیربنا) کافی نیست تا وضعیت زنان تغییر کند. زن نوین هنگامی روی می‌نماید که روبنای اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی هم در پس تغییر زیربنا تغییر کند.

در چنین وضعیتی، زنان، در همان شرایط مردان و با همان دستمزد کار خواهند کرد؛ عمل جنسی چون خدمتی نخواهد بود که در برابرش اجر و پاداش بگیرند و زن ناگزیر است معاش خود را به گونه‌ای دیگر تامین کند؛ ازدواج، تعهدی آزادانه خواهد بود که به میل طرفین فسخ می‌شود؛ مادر شدن، نه وظیفه، بلکه انتخابی آزاد است؛ کنترل جمعیت و سقط جنین مجاز خواهد بود و مجتمع‌هایی اداره کودکان را بر عهده خواهند گرفت؛ نه به معنای جدا کردن کودکان از خانواده‌شان، بلکه به معنای عدم رهایی کودکان.

اگر دختران در شرایطی یکسان با پسران تربیت شوند، معنای عقده اختگی و عقده ادیپ تغییر خواهد کرد. دختر بچه دنیای اطراف را نه دنیایی مردانه، بلکه جهانی مرکب از زن و مرد خواهد دید. آموزش مختلط سبب می‌شود پسران و دختران از یکدیگر اسطوره‌سازی نکنند و نر، نه موجودی نیمه‌خدایی، بلکه یک رفیق، دوست و یار محسوب گردد. دختران منفعل بار نمی‌آیند؛ نارسیسیسم شکل نمی‌گیرد؛ قاعدگی کریه محسوب نمی‌شود و اروتیسم با آرامش پذیرفته می‌شود. رابطه عاشقانه نیز، رابطه فرد با فرد خواهد بود. هر دو به هم نیاز دارند و هر دو می‌توانند از آزادی خود بهره ببرند. 

برای ایجاد چنین وضعیتی، نمی‌توان از جانب ستم‌کاران عمل نیکوکارانه بی‌دلیلی انتظار داشت. گاهی طغیان و گاهی تحولات منفعت طبقه صاحب امتیاز شرایط جدیدی فراهم می‌آورد. زنان باید از این فرصت‌ها بهره ببرند و اوج بگیرند.

در چنین شرایط جدیدی، هر دو جنس امتیازاتی را از دست خواهند داد؛ ولی چیزهای بسیار جدیدی به دست خواهند آورد که منبع تخیل، عشق، سعادت، شعر و رویا خواهد شد. در میان جنس‌ها، رابطه‌های جسمانی و عاطفی تازه‌ای که تصوری از آن‌ها نداریم، شکل خواهد گرفت و ملالی ایجاد نخواهد شد؛ زیرا از یک سو، همواره میان زن و مرد تفاوت‌هایی وجود خواهد داشت و هر یک اروتیسم خاص خویش را حفظ خواهد کرد و از سویی دیگر، این نهادها هستند که یکنواختی را ایجاد می‌کنند.

Report Page