46

46

آموروفیلیا

رایان تو راه خونه بود 

بهش گفتم سریع برگرده و امیلی رو برام بیاره 

زنگ زدم به شماره اختصاصی اتاقم 

دفعه اول کسی جواب نداد

داشتم نگران میشدم که صدای آشنای امیلی رو شنیدم که گفت

- الو ...

- امیلی... حاضر شو با رایان بیای پیشم 

- ام... مگه ... کجایی؟

- بیای میبینی... حالا یه پیراهن مناسب بپوش و چند دست لباس زیر و پیراهن بردار. لباس خونه لازم نداری . کیف سفری پائین کمد هست. هرچیزی از وسایل خودت میخوای هم بردار . متوجه شدی امیلی 

- ام... بله ... 

- خوبه ... سوالی نیست؟ 

- نه قربان 

- عالیه ... میبینمت

قطع کردمو رو کاناپه ولو شدم . معمولا دختر هارو نمی آوردم اینجا . عمارت کلارک انقدر شلوغ هست که صد تا دختر هم ببرم کسی نمیفهمه 

اما کافی بود با یه دختر بیام اینجا تا عکسم بره تو مجلات زرد

برام مهم نبود کسی منو با دخترا ببینه 

مشول سو استفاده ای بود که دخترا از این دیده شدن میکردن

برای همین بود که تو چند سال گذشته اصلا نذاشتم این اتفاق بیفته 

مطمئن بودم امیلی توان اینجور سو استفاده هارو نداره

اما...

خیلی ها میتونستن از امیلی علیه من استفاده کنن.

اتفاقاتو مرور کردم

واقعا امیلی برای حرف کشیدن و نفوذ به مردا عالی بود

یه لباس سکسی و آرایش مناسب لازم داشت تا دل هر مردیو ببره 

من هیچوقت از این شیوه برای نفوذ به اطلاعات رقبای تجاریم استفاده نکردم

اما اگه لازم بشه این کارو میکنم 

مخصوصا اون پیر خرفت آلتون...

اون عوضی از هیچ چیزی برای ضربه زدن به من

آموروفیلیا کاری از ساحل

نمیگذشت 

چرا من این کارو نکنم

امیلی میتونه این پیرمردو نابود کنه 

با این فکر لبخند زدم

هرچند فعلا خودم از این دختر سیر نشده بودم

اما دلیل نمیشد اضافه کاری نفرستمش

صدای زنگ در منو از افکارم جدا کرد

درو باز کردم

شام رسیده بود

گرفتمو رو میز آشپزخونه گذاشتم

لباس خونگی پوشیدمو مشغول شام شدم که دوباره زنگ زدن

میدونستم امیلی رسیده

بدنم از الان با فکر بهش تحریک شده بود

اما دوست داشتم عجله نکنم 

با آرامش به سمت در رفتم

از چشمی نگاه کردمو ابروهام بالا پرید 

- الکس... این پسر این وقت شب اینجا چکار میکرد

همین لحظه امیلی هم به پشت در رسید

نگاه الکس که سر تا پای امیلی رو بر انداز کرد از چشمم دور نموند

Report Page