46

46


دوستان عزیزم از این به بعد سرگذشت های زندگی شما در چند قسمت به صورت عکس و با هشتک #سرگذشت_زندگی در طول روز و شب گذاشته میشه و پایان هر تجربه به درخواست فرستنده ها پاک میشه از دستش ندین❤️


46

اینو گفتمو آلا رفت 

شوهر خواهرش اومد براش توضیح دادم 

اونم گفت هرچند 25 زیاده و در توان اونا نیست . اما بهتر از 75 هست و به وکیلم بگم ادامه بده 

منم بهش اطمینان خاطر دادم اگر اوکی شه از اعتبار شرکت یمتونم به آرزو یه وام ده میلیونی بدم که کمک بشه 

تشکر کردو با کلی تعارف برای رفتن به خونشون خداحافظی کردیم 

اون شب رسیدم خونه دیدم مامان نیست 

بابا گفت مامان رفته خونه خاله

خاطره و بچه اش اومدن رفته اونارو ببینه

فهمیدم سه شب در هفته خاطره میاد خونه باباش اینا و محمود میره خونه زن اولش 

عجیب بود برام 

چطور یه نفر حاضره اینجوری زندگی کنه ؟

وقتی بدونی قلب و روح طرف مال تو نیست ... اونو شریک شی ؟!

به نظرم فقط حماقته

آدمی که خودشو دوست داشته باشه به خودش بیشتر احترام میزاره 

این کار خاطره بی احترامی به خودش بود

اون بچه چه آینده ای داره وقتی مادرش یه اضافی تو زندگی یه زن دیگه است و پدرش عاشقانه مادرشو دوست نداره ؟!

شاید من داشتم همه چیو زیاد بزرگ میکردم

اما من به حال بچه خاطره تاسف خوردم 

روز بعد بیدار شدم دیدم آلا پیام داده خودش میاد 

سریع زنگ زدم 

زود جواب دادو گفتم 

- جائی نمیری تا من بیام 

قطع کردمو حاضر شدم 

رفتم جلو در خونشنون و دوباره سریع اومد بیرون 

با اخم گفتم 

- هر بار باید این بحثو داشته باشیم ؟

- آخه نمیخوام مزاحم شم 

- دیگه نشنوم 

اینو گفتمو بقیه راه حرف نزدیم 

شرکت که رسیدیم آلا قبل پیاده شدن آروم گفت 

- معذرت میخوام 

نگاهش کردم که گفت 

- خواهش میکنم اینجوری اخم نکنین . عصبی میشم 

متوجه شدم دستاش باز میلرزه




خوشگلا اگه خواستین تو این ایام از یه کسب و کار اینترنتی حمایت کنین امروز میتونین فایل رایگان رمان نگاه و حس گمشده رو با تخفیف از کانال رمان خاص خریداری کنین 😘👇

https://t.me/mynovelsell

Report Page