457

457


سلام خوشگلا پارت اول رمان جدید زیر همین پارت گذاشته شد

داستان جدید رو میتونید با #گمراهی دنبال کنید امیدوارم که خوشتون بیاد یه موضوع کاملا متفاوت هست نظرتون رو در مورد پارت اولش برام بنویسید اینجا👇

https://telegram.me/HarfBeManBot?start=NzAzMTI5MjU5

................

پیاده شدیم و باهم رفتیم داخل 

جعبه شیرینی رو به مامان دادم بابا هنوز نیومده بود 

حامدمشغول حرف زدن با مامان شد و من فقط حرفایی که باید میزدم رو توذهنم مرور میکردم 

بالاخره بابا اومد 

دورهم نشسته بودیم گلومو صاف کردم و شروع به حرف زدن کردم 

+...حرفایی که الان میخوام بزنم شاید هضم کردنش براتون خیلی سخت باشه ولی بهتر بود که بهتون بگم و در جویان باشین 

هردوشون با دقت داشتن به حرفام گوش میکردن 

حامد دستم و گرفت و منم بدون مقدمه گفتم

+...ما بچه دار نمیشیم 

مامان هینی گفت و بابا اخماش رفت توهم 

قبل ازاینکه چیزی بگن گفتم

+...مشکل از منه تحت درمان هستم دکتر میگه قابل درمان هست ولی معلوم نیست بشه چند سال دیگع برای همین ما یه تصمیم گرفتیم 

صدام داشت میلرزید 

مامان زد زیر گریه و من دیگع نتونستم ادامه بدم

حامد کشیدم توبغلش سرمو روی شونش گذاشتم و گفتم

-...میشه توبگی ؟ 

حامد ادامه داد 

+...بهار به درمانش ادامه میده مااصلا از درمان دست نمیکشیم ولی هردومون تصمیم گرفتیم یه بچه رو به سرپرستی بگیریم لازم بود که بهتون اطلاع بدیم که در جریان باشید 


گریه ی مامان شدیدتر شد و این حالمو بدتر میکرد 

نیم ساعتی توسکوت گذشت و بابا گفت

-...زندگی خودتون هست تصمیم هم باخودتون هست 

رو به حامد گفت

-...اگه حتی یک درصد امکان داره بخوای دخترمو بخاطر مادر نشدن اذیت کنی همین حالا بذارش همینجاو برو ولی اگع بردیش و خواستین بچه ای بیارید توزندگیتون هردوتون باید تاآخر عمر مسعولیت این بچه رو به عهده بگیرید

Report Page