454

454


#نگاریسم 

#۴۵۴ 

نفس خسته و عمیقی کشیدم و گفتم

- بله بله مخصوصا اون 

سعید سرتکون داد و گفت 

- پس الان میتونم خبر خوبو بدم ؟ 

سوالی نگاهش کردم و پرسیدم 

- چی شده؟

سعید نیشش باز شد و گفت 

- خونه ای که رهن کردم ... خالی شده ... میخواستم امروز بریم ببینیم 

ابروهام بالا پرید

خوشحال بودم که سعید از اون خونه نجات پیدا میکرد

اما...

حالا استرس داشتم .

باید جاهاز میخریدم .

اونم تو این شرایط گرونی مملکت 

سعی کردم ناراحتیم اصلا نشون ندم

با خوشحالی گفتم 

- وای عالیه. بریم ببینیم

اما تو سرم داشتم فکر میکردم کجا برم سر کار.دیگه خیریه نمیشد برم پون حقوقش خیلی پائین بود .

باید ازشون میخواستم معرفیم کنن جای دیگه 

اگه میتونستن خوب بود

اینجوری هر ماه یه تیکه جهاز میخریدم

بعد ۱ سال شاید اوکی میشد 

با صدای سعید به خودم اومدم که گفت

- نگار ؟ خوبی؟ کجا رفتی؟

هنگ نگاهش کردم و گفتم

- ببخشید یهو نگران صاحبخونه ات شدم گیر نده وسط قرار داد داری میری 

سعید خندید و گفت 

- تو نگران اون نباش. بپوش بریم خونه جدید افتتاح کنیم

- افتتاح ؟ چیشو افتتاح کنیم

سعید بلند شد

با نیش باز گفت 

- همون که دیشب دلت براش تنگ شده بود


خوشگلا فایل کامل رمان نگاریسم بی سانسور و کامل موجوده . قیمتش ۲۵ تومنه اما برای شما مهربون ها که تو کانال همراه ما بودین میشه ۱۸ . کل رمان ۵۵۰ قسمته . برای خرید به ادمین فروش پیام بدین و بگید تخفیف دارید برای نگاریسم

👇👇👇👇🔞🔞🔞

https://t.me/Ng786f



Report Page