454

454

تجربه عشق خاکستری به قلم آرام

454

با خنده به سیاوش گفتم 

- لعنتی اون احساسو یکم بروز بده منو دق دادی

سیاوش خندیدو گفت 

- من تو بروز عصبانیت تخصص دارم. شرمنده

دوباره خندیدم

به اطراف نگاه کردم

دنیا حالا برام شفاف تر بود

انگار یه بار از رو دوشم برداشته شده بود

خیره به آدمای دورمون گفتم 

- همه اتحامات قبول کرد؟

- نه همه رو ... اما نود درصدشو ...

به سیاوش نگاه کردمو گفتم

- الان حکمش چیه ؟

- تا این لحظه ... 

سیاوش مکث کردو گفت 

- اعدام ... 

حرکت لب های سیاوش تو سرم تکرار شد

تا این لحظه ... اعدام... اعدام.... اعدام ...

سیاوش گفت 

- درخواست تجدید نظر میدن باید دید اونجا چی میشه 

فقط خیره به سیاوش بودم که گفت 

- حکمش الان مفسد فی الارض هست . کسترش فحشا . قاچاق انسان . همه سنگینه. از یکی در بره یکی دیگه رو دستشه

بدنم لرزیدو گفتم

- چرا با چنین آدمی کار میکردی؟

سیاوش شونه ای بالا دادو گفت 

- آرام ... به دور و برت نگاه کن ... ببین ... اینهمه آدم ... کی از درون زندگی اینا خبر داره؟ اصلا خودمونو ببین 

به خودش اشاره کردو گفت 

- اولین بار منو دیدی فکر میکردی من ...

نذاشتم حرفش تموم شه و گفتم

- آره... تورو دیدم دقیقا فکر میکردم عادی نیستی ... اما حرفتو فهمیدم

سیاوش لبخند زدو گفتم 

- فهمیدم میخوای بگی نمیدونستین تو چنین کثافتی غرقه 

سیاوش سری تکون دادو گفت 

- میدونی ان عوضیا سیستم کاریشون چطوریه ؟

- نه ...

- اینا تورو تو دام میندازن... طوری که حس کنی پات گیره اینجوری مجبوری باهاشون راه بیای. این اتفاق برای رضا و سعید افتاد

مکثی کردو گفت 

- حتی من ... 

- منظورت چیه ؟

- من تامین کننده نیاز های باند اون عوضی بودم. درسته خودم نمیدونستم... اما وقتی فهمیدم هم نمیشد بیام بیرون . میدونی چرا؟

- چرا ؟

سیاوش سکوت کرد. انگار مردد بود بگه یا نه .

بلاخره گفت 

- چون تو اون مهمونی های کثیفش منم خوش گذرونده بودم



این رمان بزرگسالانو از دست ندین. وقتی پسری میل جنسیشو انکار میکنه اما در نهایت لو میره 👇👇👇


https://t.me/falomah/64534

Report Page