450

450


450

تو گوشم گفت

- آرام ... من برای خرج کردن کار میکنم... اگه نتونم از پولم لذت ببرم که بدست آوردنش بی معنیه 

- اینجا خیلی خاصه ... افراد کمی موندن... حس کردم خیلی باید گرون باشه

- درست حس کردی ... آلا لطفا سرتو بزار رو شونه ام و از این آسمون لذت ببرم

خندیدمو اطاعت کردم

نمیدونم تا همیشه حسم اینجوری میمونه

که برام مهم نباشه دونستن این چیزا؟

یا یه روز عوض میشم ؟

نمیدونم...

اما فعلا که واسم مهم نبود

پس ترجیح دادم واقعا منم لذت ببرم 

غرق اون زیبائی بودیم که سیاوش کم کم دست هاش فعال شد 

یکم که نوازش کرد پیشونیمو بوسید 

صورتمو چرخوندمو لبمو بوسید 

صف تر نشستمو منو چرخوند تا رو پاش بشینم

هوای سرد تراس و آتیش داغمون خیلی حس خوبی بهمون میداد 

دستشو برد زیر بلوزم 

دستای همیشه داغ سیاوش حالا بخاطر هوا سرد بود 

سردو به طور عجیبی تحریک آمیز 

همراهیش کردمو سعی کردم کمر شلوارشو باز کنم که سیاوش دستمو گرفتو گفت 

- کار دست خودت نده آرام

حرفش تو دلمو خالی کرد 

لعنتی ...

یه اضطراب تو دلم پر شدو باز اون حس که دوست داشتم سیاوشو مغلوب کنم

البته به روش خودم 

از تو بغلش کنار رفتمو گفتم 

- بزار امتحان کنیم زیر نور ستاره ها چه حالی میده 

چشم هاش ریز شدو من بدون چشم برداشتن از نگاهش کمر شلوارشو باز کردم

دستمو گرفتو گفت 

- آرام... 

لبخند زدمو زیپ شلوارشو باز کردمو گفتم 

- سیاوش...

لبخند زدو گفت 

- خلاف قوانین اینجاست ها 

- محدوده شخصی اتاقمونه... پس گور باب قوانین اینا 

قبل اینکه سیاوش دیگه چیزی بگه سرمو بردم پائین ...

واقعا حق با سیاوش بود

من زیادی داشتم شیطون میشدم

نه ...

من زیادی شیطون شده بودم 

سیاوش نفس عمیق و مردونه ای بیرون دادو زیر لب گفت 

- تو آخر دیوونه ام میکنی دختر 

با این حرف دستش رفت تو موهام 

اما دستشو کنار زدم


اگر برای خوندن ادامه رمان عشق خاکستری عجله دارین میتونین فایل کامل رو از اینجا خریداری کنین

https://t.me/mynovelsell/445

Report Page