45
دستگیره درو فشردم و درو باز کردم وهمزمان درخونه باز شد حامد اومد بیرون
از ماشین پیاده شدم و از کنار حامد رد شدم
بازومو گرفت و گفت
-...پسره کی بود ؟نکنه اینم هم کلاسیت بود ؟
تخس توچشماش نگاه کردم و گفتم
+...نه همکلاسیم نبود
بازومو کشیدم و تند از حیاط رد شدم و وارد خونع شدم
از اون شب تاحالا یه پیام نداده حال منو بپرسه حالا یادش اومده سوال پیچم کنه
لباسامو عوض کردم و بدون برداشتن گوشیم برگشتم
پایین
میدونستم تاالان حامد یاپیام داده یا زنگ زده ولی نمیخواستم بهس جواب بدم
تاشب داخل اتاقم نرفتم
لامپارو خاموش کردم و برگشتم اتاق نیمه شب بود
بدون چک کردن گوشیم رفتم زیر پتوو خوابیدم
باحس گرمی دستی روی شرتم چشمامو باز کردم حامد کنارم نشسته بود و دستشو بین پام میچرخوند
اروم گفتم چیکار میکنی و سعی کردم دستشو بردارم
گردنمو گرفت زیرگوشم گفت
-...جواب تلفن منو نمیدی
شرتمو کنار زدو انگشتشو بین پام فشار داد
-...بهت نگفتم توفقط مال منی؟
حرکت دستاش داغم میکرد بزور جلوی صدامو گرفته بودم
نمیخواستم بفهمه چقدر سریع روم تاثیرمیذاره
+...ولم کن من کاری نکردم
-...نگاهه اون پسره اصلا عادی نبود من این نگاها رو میفهمم
بزور پسش زدم و گفتم
+....آره از من خوشش میاد داریم باهم آشنا میشیم حالا فهمیدی؟