444

444

ال آی

۴۴۴

قبل از اینکه بفهمم چی شده و بتونم تبدیل بشم وندونای اون گرگ تو گوشت تنم فرو رفت 

نفسم از درد رفت

البرز تبدیل شدو به کمکم اومد.

گرگ سیاهو از روی من کنار زد.

 با خروج دندوناش از تنم نفس گرفتم.

این بوی آشنا رو میشناختم.

اما چطور ممکن بود!

احسان ... این بوی احسان بود 

با درد سریع تبدیل شدم

تو حالت گرگ هم زخمم زودتر خوب میشد هم بهتر میتونستم از خودم دفاع کنم

به البرز و احسان خیره شدم.

احسان شانسی نداشت

البرز خیلی برتر بود .

شوکه بودم.

احسان وارد جنگل ممنوعه شده بود.

جایی که پدر ال آی گفت دیگه برگشتی ازش نیست.

اما الان اینجا بود ...

رو به رو من ...

البرز به گردن احسان حمله کرد و اونو با شدت به سمت بوته های کنار جاده پرت کرد

احسان زنده اما زخمی رو زمین افتاد 

البرز زود تبدیل شد

برگشت سمتمو گفت

- اونو میشناسی؟

منم تبدیل شدم و گفتم

- احسانه ... بتای قبلیم. به من حمله کرد وقتی مقلوب شد فرار کرد 

البرز با عصبانیت گفت

- باید وقتی میتونسای میکشتیش... آدم که دشمنشو نگه نمیداره

به احسان رو زمین اشاره کردو گفت

- کارو تموم کن .

مکث کردم

احسان حسابی خونی بود

میدونستم رهاش کنیم میمیره 

نیاز به کشتن گن نیست

برا همین گفتم

- دیگه چیزی نمونده که ...

یهو البرز داد زد

- ویهان .‌‌.. نمیشه هم آلفا باشی و هم از کشتن فراری باشی

از حرفش جا خوردم

عصبی گفتم

- من از چیزی فراری نیستم. هر کاری لازم باشه انجام میدم

چشم تو چشم هم شدیم و البرز دستوری گفت 

- پس بکشش.

با هر نفسم جای زخمم بیشتر درد میگرفت

کشتن نقطه ضعف من بود 

به احسان نگاه کردم

اون به من حمله کرد و مقلوب شد پس باید میمرد 

تبدیل شدمو به سمت احسان رفتم 

این یه اعتراف بود

اعتراف به خودم

من جوون ترین آلفا تو کل کشور بودم 

شاید حق با بقیه بود 

آلفا بودن برای من زود بود 

زوزه ای کشیدمو گردن احسانو گاز گرفتم 

شاید برام زود بود 

اما حالا من آلفام پس بهتره با وظایفم کنار بیام 

صدای خورد شدن استخون های گردن احسان اومد و بعد از اون ...

دیگه صدای قلبش نمی اومد

سرمو عقب بردم

باید چند ماه پیش این کارو میکردم

وقتی برای اولین بار بهم حمله کرد 

صدای دست زدن اومد

برگشتم سمت البرز

فکر کردم اونه داره برام دست میزنه!!!

اما البرز تو حالت گرگ و آماده حمله بود

رد نگاهشو گرفتم و کسی که به سمتمون می اومدو دست میزدو دیدم 

اسد بود ...

اینجا! اسد ! برای چی؟!



سلام دوستان. این پیام من تبلیغ نیست. چیزیه که خودم بعد خوندن رمان آرام یا همون تجربه عشق خاکستری خوندم و بهش رسیدم. مخصوصا قسمت پایانی این رمان که واقعا برام جالب بود. پس گفتم توصیه کنم اگر به روابط خشن اگر به bdsm یا همون ارباب و برده کنجکاو هستین .

اگر تو تلگرام و گوگل راجع به این موارد سرچ کردین و اطلاعات متفاوت گرفتین !

حتما حتما رمان آرام رو باید بخونین.نمیشه بگیم همه اما مسلما یه بخش خیلی مهم و واقعی از زندگی واقعی اینجور افرادو بیان میکنا.

یه بخش که به نظر من بیشتر عمومیت داره.

خوشبختانه چیزی چندش آور و درد ناک که بعد خوندنش اعصابتون خراب شه از نظر من نداره اما چون صحنه های بزرگسالان داره بهتره رنج سنی رعایت شه.

شما میتونین این رمان رو که برگرفته از زندگی آرام هست رایگان تو کانال تگاپه بخونین. کافیه هشتک تجربه رو سرچ کنین .

اینم لینک قسمت اول👇

http://t.me/aagaape/4746

همچنین میتونین فایل کاملشو یکجا بخرید و مطالعه کنید از اینجا👇

https://t.me/mynovelsell/445

فقط همین دوتا کانال مربوط به آرامه و جای دیگه دیدین بدونین بدون رضایت آرامه و مدیون نویسنده اش میشین 💕🙏

Report Page