444

444


سلام دوستان تو این روزای قرنطینه این کانالو حتما چک کنین

💜 #بنفش ترین کانال تلگرام اینجاست 💜

https://t.me/joinchat/AAAAAEKMAbtTh3CgrGmwag

🔮 #متن_ادبی 🔮

#استوری


444

سیاوش سوالی نگاهم کرد که لبخند زدمو گفتم 

- با اجازه ... 

برق تو چشمش و لبخندی که کنج لب های مغرورش نشست حس خوبی بهم میداد

هیچوقت تو ذهنم نمیگنجید برای همسر آینده ام بخوام چنین کاری کنم

اما با میل و رضایت خودم بود ...

و عجیب برای من...

حس خوبی داشت ...

اینبار اعتماد به نفس بیشتری از دفعه قبل داشتم

سیاوش دستش نشست تو موهامو دوباره اون بود که مدیریت میکرد 

ناله آه مانند سیاوش بلند شدو تمام بدن خودمم تحریک شد .

صدای موبایل سیاوش بلند شد

خواستم سرمو عقب بکشم 

اما سیاوش مانع شد

فکر کردم میخواد قطع کنه 

اما گوشیو برداشتو جواب داد

در حالی که من هنوز وسط کار بودم

از این حرکتش هنگ کردم 

اما مشغول صحبت شد و گفت 

- چی شد سعید ؟... اون عوضی اخراجه ...

با این حرف قطع کردو گوشیو پرت کرد رو زمین

دست دیگه اش هم اومد تو موهامو سرمو به خودش فشرد

داشتم بالا میاوردم که اینبار تو دهنم خودشو خالی کرد

ته حلقم 

قشنگ نزدیک بود بالا بیارم 

اما به موقع سیاوش خودشو بیرون کشد 

خم شدم رو تخت تا نفسم بالا بیاد که سیاوش ایستاد 

رفت پشتم کمرمو بلند کرد تا کامل خم شم رو تختو شلوارمو پائین داد

سرمو چرخوندم سمتش 

سوالی نگاهش کردم که با اخم و عجله خودشو بین پام فشار دادو وارد واژنم کرد

آهنم بلند شد 

چنگ زدم به تختو سیاوش با تمام خشمی که انگار داشت ضربه میزد

با اینکه دفعه دوم بود اما زود تموم شد 

من که تو آسمونا بودم رو تخت دراز کشیدم

شلوارم تا وسط پام بود 

سیاوش پتو داد رو منو خودشم کنارم دراز کشید

نفس عمیقی کشیدو گفت 

- مرسی 

آروم و با خجالت گفتم 

- اینبار دهنم کافی نبود که دوباره ...

نذاشت جمله ام تموم شد

خودش فهمیده بود منظورم چیه و گفت 

- بخاطر تو بود ... چون تحریک شده بودی ... 

آروم چرخیدم سمتشو به نیمرخ جدیش نگاه کردم

قبل از اینکه من چیزی بگم خودش گفت

Report Page