442

442


442

با تعجب نگاهش کردمو گفتم 

- عوض شد ؟

رو شکمم رو بوسیدو دستشو رو پام کشیدو در حالی که پامو باز میکرد گفت 

- آره... 

دیگه نذاشت چیزی بتونم بپرسم

چون سرشو برد بین پام و بازی شروع شد 

بازی قدرت سیاوش و ضعف من 

هر بار که منو به اوج میرسوند فقط با غرور نگاهم میکرد

واقعا قدرت دست سیاوش بود 

چون حتی بدنم هم تحت فرمان اون بود 

شب از نیمه گذشته بود وقتی بهم اجازه داد بخوابم 

حسابی با بدنم خوشگذرونده بود 

آخر هم یه رابطه کامل بدون کاندوم !

درسته آمپول ضد بارداری زده بودم 

اما بازم حس ترس داشتم

یه ترس عجیب که نمیدونستم بخاطر چیه!

صبح بیدار شدم سیاوش نبود

ساعت ده بود

سینی صبحانه رو پا تختی بود

با یه یادداشت که نوشته بود من رفتم جیم اول با خودم گفتم جیم کجاست! بعد مغزم راه افتاد و فهمیدم رفته باشگاه ورزشی هتل 

دوش گرفتم 

خیلی سریع و مختصر 

با حوله نشستم مشغول صبحانه شدم

بدنم درد میکرد

مخصوصا بین پام 

تنمم خون مردگی زیاد داشت

اما دوست داشتنی بودن 

میدونستم رو تن سیاوش جای دست و دندونای منم هست 

دیشب دوباره اون رئیس بودو من شده بودم یه فرمانبردار بی چون و چرا 

یاد شب قبلش افتادم

وقتی ناله های سیاوشو من تونستم بلند کنم 

دلم میخواست دوباره تجربه اش کنم

اما نمیدونستم چطوری 

ساعت نزدیک 12 بود

هنوز خبری از سیاوش نشده بود

زنگ زدم به مامان اینا

بعد کلی حرف و احوال پرسی وقتی مطمئن شدم بابا خوبه و همه چی رو به راهی خداحافظی کردم

هنوز حوله تنم بود 

رو صندلی پشت پنجره تراس لم دادمو نور ملایم آفتاب زمستون روم بود 

چشم هام گرم شده بود و داشت خوابم میبرد 

تو خواب و بیداری حس کردم در هتل باز شدو سیاوش اومد

تو همون خماری خواب گفتم 

- چقدر دیر کردی 

اما با شنیدن یه صدای غریبه از جا پریدم

یه پسر چینی با کت و شلوار و مرتب تو قاب در بود


اگر برای خوندن ادامه رمان عجله دارید فایل کامل از اینجا تهیه کنید 👇🌹

https://t.me/mynovelsell

Report Page