44

44


بدون اینکه به نوید جواب بدم یا پیامی به حامد بدم گوشیمو قفل کردم و خوابیدم 

صبح بیدار شدم لباسام و عوض کردم و به مامان گفتم میرم دانشگاه و برای ناهارم نمیام 

خیلی کاری تودانشگاه نداشتم اما حوصلع خونع رو هم نداشتم 

تاقبل از ظهر کارام تموم شد 

بی هدف توخیابونا راه میرفتم به چند تاازدوستام زنگ زدم اماهیچکدوم نمیتونستن بیان 

ناامید گوشیمو انداختم توجیبم بلافاصلع زنگ خورد 

شماره ناشناس بود تماسو وصل کردم و جواب دادم

+...بله؟ 

صدای یه مرد بود مغزم جواب نمیداد که کیه!

+...شما؟ 

لعنتی سینا بود کاش جواب نداده بودم 

برعکس دیشب که صداش در نمیومد حالا نطقش باز شده بود گفتم بیرونم و دارم میرم ناهار بخورم و نفهمیدم چطوری اما الان روبروم نشسته بود و داشتیم باهم غذا میخوردیم 

خوش صحبت بود 

اما جذاب نبود 

برای من نبود 

میتونست دوست خیلی خوبی برام باشع 

ولی بیشترازاین نه 

به اصرار من برای حساب کردن پول ناهار توجه نکردو جنتلمنانه خودش حساب کرد 

کیفمو برداشتم و باهم از در رستوران بیرون اومدیم 

+...ممنون برای ناهار من دیگه باید برم 

-....ممنون از خودت که مهمون ناخونده قبول کردی میخوای برسونمت؟ مسیرت کجاست 

+...میرم خونه نه ممنون خودم میرم 

-...نه بیااون سمت کاردارم میرسونمت 

تارسیدن به خونع از هردری که میشد حرف زد روبروی در خونه نگه داشت و گفت

-...بفرمایید امیدوارم ازاین به بعد بیشتر همو ببینیم 

لبخند مصنوعی زدم 

+...ممنون من دیگع برم 

دستگیره درو فشردم و درو باز کردم وهمزمان درخونه باز شد حامد اومد بیرون

Report Page