بررسی فیلم تاکسی
انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش▫️فیلم از پشت شیشه جلوی یک تاکسی که در یک چهارراه، پشت چراغ قرمز ایستاده است، شروع میشود؛ اما هنوز خبر نداریم که قرار است چندین چراغ قرمز بزرگتر در داستان برایمان روایت شود. با این اوصاف، تاکسی به ظاهر فیلم سادهای است؛ زندگی یک روز یک راننده تاکسی. اما ماجرا جایی جذاب میشود که راننده آن تاکسی، زمانی فیلمساز مطرحی در جهان بوده است؛ کارگردانی که بخاطر عقاید و اظهار نظراتش در سال ۸۸، ممنوعالکار شده و حالا برای امرار معاش، تاکسیرانی میکند. قصه ساده و خطی جلو میرود؛ مسافرها سوار و پیاده میشوند، اما حرفها کم نیست. جعفر پناهی بهترین لوکیشین را برای زدن حرفهایش انتخاب کرده است؛ تاکسی از مطرحترین مکانهایی است که در آن، همه از ناراحتیها، مشکلات، عقاید و نظرات خود در هر زمینهای صحبت میکنند. هر مسافر ماجرای خودش را به قصه اضافه میکند و دست روی یکی از هزاران مشکل جاری در کشور میگذارد.
▫️مسافران اول سوار میشوند؛ یک خانم و آقا. از همان ابتدای گفتگوی بینشان، نگاه جامعه به زنان قابل شناسایی است. مرد با لحن تحقیرآمیزی عقاید زن را به سخره میگیرد و بیآن که حرفهای زن را بشنود، آنها را رد میکند. اما قسمت مهم گفتگوی این دو مسافر، بحث آنها پیرامون اعدام است؛ همان مسئلهای که ایران را به کشورهای رده بالا، از نظر تعداد اعدامیان، رسانده است. مرد به راحتی برای همه حکم اعدام میبرد و نشان میدهد که چطور در جامعه قبح اعدام ریخته و زن که اتفاقا معلم است؛ آموزش و تربیت اساسی را راهحل میداند.
▫️فیلم درست در جایی که ممکن است از ریتم بیافتد، با یک ماجرا با اصطلاحا تمپوی بالا، مواجه میشود، آهنگ داستان تند شده و روایت آن نیز سرعت میگیرد؛ مردم به ناگاه درب تاکسی را باز کرده و یک مردِ موتورسوارِ به شدت زخمی شده که با زنش تصادف کردهاند را سوار تاکسی میکنند تا او را فورا به بیمارستان برساند. در طول مسیر، زن که احتمالا تمام پشت و پناهش را دارد از دست میدهد، شیون و زاری میکند و همسرش که در ترس مرگ است، احتمالا برای جبران ناملایمتیهایش تقاضا میکند که از وصیتش فیلمبرداری شود. وصیت میکند که اموالش به همسرش به ارث رسد. پس از آن که به بیمارستان رفتند، تمام حدسیات به واقعیت بدل میشوند؛ زن، با وجود بهبودی همسرش، مدام تماس میگیرد و تقاضای ارسال فیلم وصیت همسرش را میکند؛ گویی که همسرش قرار است بعد از بهبودی، دوباره همان رویه قبل را پیش بگیرد.
▫️دو پیرزن از مسافران جالب دیگر تاکسی پناهی هستند؛ آنها که زندگی خود را وقف به خرافات کردهاند، تمام حیات خود را وابسته به رها کردن چند ماهی به چشمهعلی میدانند و حاضر نیستند، لحظهای از این باور خرافاتی دست بکشند؛ چراکه شاید بهتر بود به جای توجه به آن ماهی، با ورزش و رژیم غذایی مناسب، حیات خود را تضمین کنند.
▫️اما قصه در جلوی مدرسه خواهرزاده جعفر پناهی جان تازهای میگیرد؛ دخترک سوار میشود و داستانهای مختلفی را به قصه اضافه میکند. او از سمت مدرسه مکلف شده که یک فیلم کوتاه بسازد و حالا قصد دارد که از دایی فیلمسازش راهنمایی بگیرد. آنها در مسیر رفتن به سمت همسایه قدیمی پناهی، در مورد این پروژه فیلمسازی دخترک به گفتگو میپردازند؛ دخترک قوانین اعلام شده برای ساخت یک فیلم قابل پخش را برای داییاش فهرست میکند: "رعایت حجاب و شئونات اسلامی، عدم تماس زن و مرد، پرهیز از سیاهنمایی، پرهیز از خشونت و سانسور بخشهای نامربوط!". او همچنین ویژگیهای لازم برای شخصیتهای مثبت فیلمهای قابل پخش را اینطور شرح میدهد: "عدم استفاده از کراوات، عدم داشتن اسامی ایرانی، استفاده از اسامی مبارک ائمه اطهار و داشتن ریش!"
▫️علاوه بر موارد قبل، اشاره پناهی به نژادپرستی در مسئله خواستگاری یک خانواده افغان از خانواده همسایه ایرانی خانه مادریاش، طرح قصه پسرک زبالهجمعکن و اسکانس داماد متمول، پارادوکس نهفته در زورگیری از همسایه قدیمی و خرید آبهویج از آنها، همگی این فیلم را به یک قصه با عشق از جعفر پناهی به سینما، تبدیل کرده است. اما شاید این اثر، به علت گفتگوی تلخ پناهی با نسرین ستوده، برای همیشه در ذهن مخاطب باقی بماند. در مورد این بخش از فیلم، جای یادداشت و بررسی وجود ندارد و فقط باید، تمام جملات را با تامل و تعمق گوش کرد.
▫️در کل، فیلم تاکسی پناهی که به شدت متاثر از دَه کیارستمی است؛ به زیبایی سعی کرده خیلی از مسائل جاری و حاضر کشور را در قاب تصویر نمایش دهد و استقبال جشنوارههای جهانی از این فیلم، حکم تاییدی بر موفقیت این کارگردان ممنوعالکار ایرانی در ساخت آن است. هرچند که آثار درخشان دیگری از جعفر پناهی، مانند طلای سرخ و آفساید، همچنان برای سینمادوستان پر از حرف است.
@atuazadandish