43

43


43

پیتر برگشت سمت من که گفتم 

- خوبه پست بودن خودتو بهم اثبات کردی. دیکه حتی بدم میاد ببینمت 

اخم پیتر تو هم رفتو گفت 

- خیلی خودتو تحویل نگیر هانا... 

پوزخندی بهش زدمو گفتم 

- اتفاقا اشتباهم همین بود که تورو آدم حساب کردم. تو در حد من نیستی پیتر

پیتر شوکه نگاهم کرد

ناباورانه پوزخند زد و گفت 

- آره دیگه تو شاهزاده ای نکه ! ما در حدت نیستیم 

بلند زد زیر خنده و گفت 

- برا همین دنبال من افتاده بودی 

با این حرف ازم دور شدو بلند تر گفت 

- اون روزو که به پام بیفتی میبینم هانا... هیچکس جز من نمیتونست تحملت کنه 

با تاسف براش سر تکون دادم

تحمل ؟!

آره تحمل ! اما من داشتم تحمل میکردم . اونم به اشتباه

انقدر اعصابم بهم ریخته بود که نفهمیدم چطور امتحان دادم و برگشتم خونه

اما تمام روز اعصابم بهم ریخته بود

مخصوصا که چند نفر شاهد این اتفاق و صحبت ها بودن 

شب قبل خواب باز رفتم اینستاگرامم رو چک کردم 

عثمان هیچ پستی نذاشته بود

براش دوباره نوشتم 

- امروز با پیتر دعوام شد . حرف تورو بهش زدم و اونم خیلی زورش گرفت و حرص خورد . 

داشتم فکر میکردم دیگه چی بنویسم که دیدم جواب داد

- چه خوب ... الان که عصبانی نیستی 

هنگ کردم 

کی آنلاین شد!

دقیقا همین الان که من داشتم تایپ میکردم !

Report Page