43

43

Succubus written by hdyh

دیگه باید میرفتم

فقط امروز فرصت دارم برم قسمت ممنوعه 

+ایان من باید برم

-چرا؟

+باید چیزایی که میگیو خودم بخونمو مطمعن شم راست میگی هیچ کدوم از این حرفات برای من قابل هضم نیست همشون جدیدن و گنگ نمیفهمم که چرا ما هیچی از این چیزا نباید بدونیم 


*ایان*

چیزایی که میگه درسته

باید بهش وقت بدم تا درک کنه

اینا برای منی که سال هاست منتظرشم قابل درکه

اما زمان نداریم باید هرچه زودتر قدرت های واقعیمون فاش شه 

باید به چیزی حقمونه برسیم نه فقط منو مالیا بلکه تمام دیو های لیلین

مالیا باید هرچه زود تر این رابطه رو قبول کنه هم بخاطر همه 

هم بخاطر من تحمل کردن خودم کنارش خیلی سخته 

نمیخوام زمانی که راضی نیست کاری انجام بدم

حتی الانم سختمه بزارم بره میخوام کنارم باشه

+ایان حواست به من هست؟

-اره حرفاتو قبول دارم بهتره بریم تا توهم فکر کنی

سری تکون داد و از خونه بیرون رفتیم من قدرت این که روی زمین پورتال باز کنمو دارم 

ولی فعلا مالیا نباید بفهمه 

اینبار هم همراه باهاش تا اوج پرواز کردم 

...

زندگی من از همین جا شروع شد 

قبل از اینکه به دنیا بیام همه میدونستن کیم

هیچوقت با هیچ انسانی نخوابیدم 

زندگیم مدت ها بود که روتین بود 

به امور قلمرو میرسیدمو به مردمم کمک میکردم

سال ها بود این کارو میکردمو منتظر بودم

منتظر جفتم

یه مدت فکر میکردم که شاید جفتی ندارم 

که اون اتفاق هم باعث شو باور کنم 

سال ها گذشت 

همه جا پر شد از پیشگویی

که زندگی دوباره ی من و همراهی جفتم رو رقم میزد

Report Page