43

43

آموروفیلیا

با ترس به زور گفتم 

- شدم... سه بار شدم ...

اما توجه نکرد به حرفمو پامو باز کرد 

واقعا توان تکون خوردن نداشتم 

اما سعی کردم بلند شم و مانع این کارش بشم که اون آلت بزرگ و پلاستیکی رو سریع بین پام گذاشتو فشار داد

از سایز خودش هم بزرگتر بود 

برای همین جیغم تو اتاق پیچیدو ادوارد شروع کرد به عقب جلو کردن 

دستشو گرفتم تا بیرون بکشم از خودم

اما دستمو پس زدو گفت

- دوست داری دستتو ببندم به تخت 

بی رمق نگاهش کردم که شدت ضربه هارو بیشتر کرد 

از این کارش بدنم تکون میخوردو سینه هام حرکت میکرد

نگاهش رو تنم و صورتم چرخید 

نیش خندی زدو گفت 

- بببین چکار کردی 

رد نگاهشو گرفتم 

آلتش آماده و تحریک شده بود 

ادوارد خندیدو گفت 

- بدنت به این زودی دوباره موتورمو روشن کرد

آلت پلاستیکی رو از من بیرون کشیدو پرت کرد رو تخت 

خودش اومد بین پامو گفت 

- اینبار فکر کنم ده باری ارضات کنم 

از زبان ادوارد :

با زنگ موبایلم بیدار شدم 

ساعت یازده بود ! 

باورم نمیشد صبحمو اینجوری خوابیده بودم 

هرچند تا نزدیک هفت رابطه ام با امیلی طول کشید

اما فقط در حد رفع خستگی دراز کشیدم تا هفت ...

خوابم بردو الان یازده بود 

بلند شدمو گوشیو چک کردم 

رایان بود 

بی حوصله جواب دادم 

- الو ... رایان ...

- بیمه برای بازدید از گلخونه اومده . ارزیابی خسارت میخوان بکنن

- هممم... الان میام ...

اینو گفتمو بلند شدم

برگشتم سمت امیلی 

به پهلو خوابیده بود

پشت به من 

نزدیک لبه تخت 

پتو تا کتفش بالا دادمو خواستم بلند شم که یهو توجهم جلب شد

روی گردن امیلی ... درست زیر موهاش ... چیزی شبیه سوختگی بود 

خم شدمو موهاشو کنار زدم 

دقیق نگاه کردم 

سوختگی نبود . بیشتر بهش میخورد برس مارک ( خال مادرزادی که میتونه هر رنگ و شکلی باشه) باشه.

خیلی جای عجیبی بود . 

تو چشم نرود چون با موهاش مخفی میشد

اما اگه موهاشو کاملا بالا میبست میتونستی ردشو ببینی 

بلند شدمو به سمت سرویس رفتم

داشتم وقتمو سر چه چیزایی حروم میکردم. 

یه دوش سریع گرفتم و اومدم بیرون 

با دیدن امیلی که خمار خواب رو تخت نشسته ابروهام بالا پرید

Report Page