429
🍁🐾ᶜᵃʳᵉʷᵒʳᶰ🐾🍁نیستم.بصبرید:
کرد....
خندیدمو با ترس گفتم:
-عه دیوونه چیکار میکنی...؟؟.بزارم پایین الان میفتم......
نچ نچی کرد و نشوندم روی اپن آشپزخونه و خودشم مقابلم ایستاد و بهم خیره شد......
خندیدمو با ترس گفتم:
-عه دیوونه چیکار میکنی...؟؟.بزارم پایین الان میفتم......
نچ نچی کرد و نشوندم روی اپن آشپزخونه و خودشم مقابلم ایستاد و بهم خیره شد......
دستهاشو روی رونپاهام گذاشت و گفت:
-شما یه زحمتی بکش....
با لبخند گل و گشادی که مخصوص خود خود خودم بود گفتم:
-چی؟!
سر انگشتاشو ریتمیک رو پام حرکت داد و گفت:
-دلبریتو یکم کمترش کن.....
صدای خنده هام تو کل خونه پیچید و بازتابش به گوشمون رسید.....
حرف نمیزنه نمیزنه و وقتی میزنه آدمو حالی به حالی میکنه!
من از همین تریبون به همه اونایی که کسی رو ندارن تا حالی به حالیشون کنه میگم....
زود باشین ا ن یه نفرتونو پیدا کنین....
نمیدونید چه حس خوبیه داشتن کسی که جور خاص تری صدات میکنه...جور خاص تری دوست داره....و جور خاص تر تری نگاهت میکنه!
رونامو چنگزد و گفت:
-فردا بعد کار با بابا میام خونتون که تاریخ ازدواجمون رو مشخص کنیم....
با ذوق گفتم:
-جداااا !؟
سرشو چسبوند به شکمم و گفت:
اهوووم..