#42
با خنده گفت:بدبخت چشماش گرد شده بود ..برگشت گفت چند بار سکس داشتن که طول الت دوست پسر منو میدونه
منم گفتم در جریانش نیستم..
خندمو خوردم و گفتم:زیاد بهش رو نده.
شونه بالا انداخت و سمت مانتوش رفت و گفت:والا من رو نمیدم.. صبح اس داد بهم پاشو بریم عصری یه سفرخونه ی دبش قلیون بکشیم
برگشتم گفتم خب بریم خونه ی سودا قلیون داره گفت میخوام مهمونت کنم.. ببین کی اویزون کیه!
ابرو بالا انداختم و از جام بلند شدم سمت در خونه رفتم از سوراخ در راه رو ،رو نگاه کردم و گفتم:بازم خودت میدونی..مهری یادت نره ها ..قرارشد ببینی این موجود ناشناخته چکارست
کیفشو برداشت همونطور که سمت در میومد گفت:تا فردا عصر میفهمم من برم خدافظ
در و باز کردم و با دهن کجی گفتم:شرت کم..
همونموقع اسانسور بالا اومد و درش باز شد.. نگاهم خیره ی در اسانسور شد که هامون با اخمی ازش خارج شد.. با دیدنم.. مکثی و نگاهشو به مهری انداخت.. مهری لبخندی زد که چشم غره ای بهش رفت و رو کرد سمت منو گفت:لاستیک ماشینت پنچر شده ،اگه زاپاس داری بیار بریم پنچریشو بگیرم برات
متعجب گفتم:پنجر شده؟چجوری اخه؟
مهری وسط کلاممون پرید و گفت:من دیرم شده سودا باید برم.. توام خواستی شب بیا خونه ی من بریم باهم پارتی سروش.. تورم دعوت کرده
باشه ای گفتم که با ناز از هامون خدافظی کرد و رفت
هامون ..متفکر نگاهم کرد.. و گفت:ناهار سفارش میدم بیا واحد من کارت دارم..
جواب دادم:نه .خودم ناهار دارم .گشنمم نیست میخوام بخوابم
جدی گفت:ده دقیقه دیگه اونجا باش و بی توجه به نگاه شاکیم سمت واحدش رفت..
معلوم نیست باز چه نقشه ای برام کشیده که نگاهش مرموزشده!
نفسی بلند کشیدم و وارد خونه شدم..
کرم از خودمه ..انگار دوست دارم انگولکم کنه
مـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ــیتـْ͜ुٞـᬼٞـ۪۪۪ٞٞٞ͜͡ـرا