42

42


قسمت 42 

#تبدیل_شده

تازه داشتم ذوب لب هاش میشدم که سرشو عقب کشید

به سمت در رفتو گفت 

- بیا تا دیرت نشده 

خنده ام گرفت

حالا به جای اینکه من نگران دانشگاه باشم اون بود 

من ترجیح میدادم بوروس ادامه میداد تا برم دانشگاه و امتحان...

- اوه... امتحان

به کل فراموشش کرده بودم

با یاد آوری امتحان سریع وسایلمو جمع کردمو دنبال بوروس رفتم 

داشت اتاق رزو چک میکرد

منو که دید بدون حرف اومد سمتمو بغلم کرد

چند لحظه بعد تو دانشکده بودیم

بوروس با چنان سرعتی میپریدو میدوئید که آدم باورش نمیشد 

بروس منو رها کردو گفت 

- خب دیگه برو ... یه ساعت دیگه اینجا میبینمت 

قبل اینکه بره بازوشو گرفتمو گفتم 

- حالت خوبه بروس ... امتحانم سه ساعتی...

چشم هاش گرد شدو گفت 

- سه ساعت ؟ چه چیز مسخره ای !

هنگ نگاهش کردم که گفت 

- موبایلتو بده 

گوشیمو بهش دادمو بوروس در حالی که شماره اش رو تو گوشیم میزد گفت 

- کارت تموم شد زنگ بزن بیام 

نگاهم کردو گفت 

- با هم میریم ببینیم قضیه این طلسم خون از کجا شروع میشه 

سریع پرسیدم

- کجا بریم ؟

- میریم میبینی

اینو گفتو لحظه بعد جلوم نبود

اه... چطوری انقدر تند میرفت اونم با اون هیکلش !

با این فکر از راهرو خلوت دانشگاه خارج شدمو وارد راهرو اصلی شدم

واقعا باید چکار میکردم؟

بعد امتحان زنگ میزدم بروس تا بیاد ؟ یا به بابا زنگ میزدم تا فرار کنم از بروس ؟

Report Page