42

42

آموروفیلیا

نفسش رفتو ناله ای دلچسب از بین لب هاش خارج شد 

نفس عمیق کشیدم

خودمو بیرون کشیدمو درست مماس بدنش خودمو نگه داشتم

خواست چشم هاشو باز کنه که سریع حوله ام رو روی سرش و چشم هاش گذاشتم 

فقط لب هاش بیرون بود

خواست حوله رو از رو ثورتش کنار بزنه که مچ هر دو دستشو گرفتم و گفتم.

- فقط برام ناله کنو تجسم کن ...

- ادوارد میخوام ببینمت 

- تو ذهنت منو ببین 

خودمو آروم واردش کردمو گفتم

تجسم کن ..‌ منو که وارد بدنت شدم ... خیسیتو روی من تصور کن امیلی ... 

حرکاتمو شروع کردمو ناله های امیلی شروع شد 

نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم

آها های من هم بلند شده بود 

با حرص مچ دست امیلی بالای سرش بردمو خودمو بهش کوبیدم

اما کافی نبود 

بیشتر از این میخواستم 

سری خودمو عقب کشیدم

امیلی رو دمر کردمو بدون هشدار خودمو پشتش فشار دادم

از درد جیغ کشیدو فقط سر آلتم واردش شد 

سرشو به بالشت فشردم تا صداش خفه شه و خودمو کامل فشار دادم داخلش....

از زبان امیلی :

مرگ...

آره مرگ...

من این لحظه مرگو ترجیح میدادم 

ادوارد سرمو فشرد تو بالشتو از پشت کامل واردم کرد.

بدترین درد عمرمو تجربه کردم

مطمئن بودم بدنم پاره شده

نفسم بالا نمی اومدو توان تکون خوردنم نداشتم

حس کردم الان خفه میشم که ادوارد دستشو برداشت

خودشو بیرون کشیدو باز هم دوباره بی ملایمت واردم کرد

جیغ زدمو خواستم به دستش چنگ بزنم که بار سرمو تو بالشت فرو کرد

اینبار دیگه زود سرمو رها نکرد

چند بار خودشو عقب و جلو کرد تا بلاخره سرمو رها کرد

درد داشت دیوونه ام میکرد

بدنم نبض میزدو خیس عرق بودم.

داغی آب ادواردو داخلم حس کردمو ادوارد خودشو بیرون کشید 

رو تنم ولو شرو گفت

- از بس تنگی سریع ارضا شدم 

نا نداشتم حرف بزنم .فقط درد داشتم 

ادوارد چرخید کنارمو گفت

- بدم میاد اینجوری... قبل من تو حداقل باید سه بار ارضا شی 

فقط تونستم بگم 

- نمیخوام

اما ادوارد بلند شدو به یمت کمد رفت

تو نور کم سو اتاق دیدم که یه آلت مصنوعی بیرون آوردو اومد سمتم


سلام دوستان اگه رمان با ژانر ارباب و برده دوست دارین میتونین تجربه عشق خاکستری آرامو هم بخونین . این رمان واقعیه و تو ایران اتفاق افتاده . اینم لینک قسمت اولش. بصورت تلگرافه و با هشتک #تجربه به باقی قسمت ها دسترسی پیدا کنین 👇


http://t.me/aagaape/4746

Report Page