42

42


#نگاریسم

#۴۲

جا خوردم. کیوان گفت

- نگار جان میای یه لحظه پائین ؟

برگشتم سمت مامان 

سوالی نگاهم کرد 

لب زدم

- دکتر افتخاریه !

سر تکون داد چی میخواد؟

اشاره کردم میگه برم پائین

مامان سر تکون دادو لب زد

- زود بیا 

چشمی گفتمو درو زدم.

شالو مانتومو رو لگ مشکی که پام بود پوشیدمو رفتم پائین 

نامی و نامدار هنوز خبر نداشتن

برا همین من پا تند کردم تا زود برگردم بالا

به پائین رسیدم نفس گرفتمو درو باز کردم

انتظار داشتم پائین در منتظر باشه

اما تو ماشینش منتظرم بود

رفتم سوار شدمو نگران گفتم

- سلام چی شده.

دقیق نگاهم کرد 

سلام کردو یه پاکت به سمتم گرفت

سوالی نگاهم بین دکتر افتخاری و پاکت بالا و پائین شد که گفت 

- اینو یادم رفت بهت بدم. 

- اوه چرا زحمت افتادین

از دستش گرفتمو کیوان گفت

- جمع نبند نگار . حس پیری بهم میدی 

لبخند زدمو چیزی نگفتم.

پاکتو گرفتمو داخلشو نگاه کردم 

یه بسته دیگه بودو گفت

- بازش کن ببینم دوستش داری؟

معذب بودم

باید زود برمیگشتم بالا 

اما زشت بود الان میگفتم برم بالا باز کنم

زشت بود با عجله باز میکردم

از پنجره ماشین به ساختمون نگاه کردم.کسی سر پنجره ها نبود

کیوان پرسید

- منتظرتن؟

- نه جز مامان کسی خبر نداره اومدم پائین. داداشامو میگم 

بسته رو بیرون آوردمو کیوان گفت

- مهم نیست اونام میفهمن کنار میان.

این جمله رو خیلی مغرورانه و با لحن حق به جانب گفت

 یه لحظه ترسیدم

نکنه بابای دوم گیرم بیاد

با یاد آوری بابا و اتفاقات حالم بد شد و ترسم گرفت

نکنه الان یهو سر و کله اش پیدا شه؟

تو این فکر بودم که یه ماشین پیچید تو خیابون ما 

نور چراقش چشممو زد

چراقو که خاموش کرد چند بار پلک زدم تا واضح دیدم

دو تا چشم عصبانی خیره بهم بود.

خدایا... دائی بود ... 


🔞👇🔞🔞👇🔞

دستشو رو سینه ام کشید.

باورم نمیشد تو پارکینگ . تو ماشین مشاورم نشسته بودمو اون داشت دستمالیم میکرد.

و من ...

من داشتم لذت میبردم.

نوک سینه هام انقدر تحریک شده بود زده بود بیرون. مهرداد فشاری به سینه ام دادو دستشو آروم برد پائین. از کمر شلوارم آروم دستشو برد داخل و کنار گوشم گفت 

- بزار ببینم پرده ات چه مدلیه. اگر حلقوی نبوداز عقب...


پارت واقعی از رمان واقعی #عشق_سخت اینجا بخونین 👇👇 با هشتک #سخت همه پارت هارو پیدا کنین

https://t.me/joinchat/AAAAAFBais-RdFfUfzVQXw

Report Page