42

42


42

بوسه ای روی لبم نشوندو ادامه داد

- یعنی باید ... تا میتونم ازت لذت ببرم... نه فقط من... تو هم همینطور... لذتی که حلاله یعنی نهایت لذت و آرامش ...

 با این حرف دستام رفت تو موهاشو در حالی که گردنمو میبوسید گفتم 

- دینتون مثل خودت عجیبه اما ...

تو گوشم لب زد 

- اما چی ؟

گردنشو بوسیدمو گفتم 

- اما مثل خودت... دوستش دارم 

با این حرف من گازی از کتفم گرفتو گفت 

- خوشحالم اینو میشنوم

دستاش رفت زیر پیراهن کوتاهمو گفت 

- امیدوارم اینبار کسی مزاحممون نشه 

خواست شو رتمو لمس کنه که چرخیدمو از دستش فرار کردم 

سوالی نگاهم کرد که گفتم 

- درسته من دوستتون دارم اما دلیل نمیشه بدنم توانائی یه رابطه دیگه رو داشته باشه عثمان. بهم فرصت بده ...

قیافه عثمان وا رفت 

آهی گفتو دراز کشید 

خندیدمو اینبار من کنارش نشستم که گفت 

- حالا که بیدار شده میگی نه ؟

با این حرف به شلوارش اشاره کرد 

دستمو بردم سمت کمرش که یهو گفت 

- نه ...

با تعجب نگاهش کردم

پوفی کردو گفت 

- دست به مهره حرکته هانا ... بهش دست بزنی دیگه آروم بشو نیست 

حالا سر دوراهی بودم 

مشکوک به عثمان نگاه کردمو گفتم 

- شاید بتونم با همین دستا آرومش کنم 

چشم هاشو ریز کرد دقیق نگاهم کرد که کمر شلوارشو باز کردمو گفتم


🔞👇🔞🔞👇

سلام دوستان. اگه دوست داشتین یه رمان داغ و کل کلی بین یه ابرخوناشام و یه دمی گاد شیطون بخونین حتما رمان #دمی گاد ملودی امتحان کنین اینم لینکش 👇

https://t.me/jofthaft/50045


Report Page