412

412


412

کلافه لب زد

- خیلی لباس تنته 

اما بازم فرصت کاری بهم نداد

دست هاش وارد بودن کجا برنو چکار کنن

تو چند ثانیه از شر کل لباسام راحت شد و هنوز لب هامون قفل بود 

دستم رفت سمت کمر شلوارش 

اما دستمو گرفت 

از لبم به سمت گردنم رفتو مماس تنم گفت 

- زوده... هنوز وقتش نشده ...

میخواستم بگم تحملم تموم شده اما به جای حرف لب های سیاش آهمو تو اتاق بلند کرد 

دوباره همون سیاوش شده بود

همون که قدرت دستش بود

همونکه کنترل بدنمو مغزمو به دست میگرفتو من راهی جز لذت بردن و مطیع بودن نداشتم

انقدر بدنمو بوسیدو نوازش کرد که به اوج رسیدم

انقدر منو از خود بی خود کرد که زمانو مکان از دستم رفت 

نفهمیدم کی خودش کامل لخت شد

فقط با ضربه اولش درست وقتی تو اوج بودم اسمشو فریاد زدمو با شنیدن جان عمیق و مردونه شا لذت زیر پوستم موج زد 

نمیشد انقدر خوب باشه

انقدر دیوونه کننده 

برام مثل خواب بود .

خوابی که به زودی باید ازش بیدار میشدم ...

تو بدن های هم غرق بودیم 

رو تختی که حالا حسابی آشفته بودو اتاقی که پر بود از ناله های من 

درست طبق حرف سیاوش شد 

بیش از سه ساعت سر گرم هم بودیم

یا بهتره بگم سیاوش سر گرم من بود

من یه عروسک غرق لذت بودم که ته توانم نوازش بدن سیاوش بود 

وقتی رو بدنم دراز کشیدو داغیشو حس کردم چشم هام بدون اراده من بسته شدو به یه خواب واقعی رفتم

خواب واقعی از خستگی و لذت

بیدار که شدم تو بغل سیاوش اسیر بودم

داشت کمر و پشتمو نوازش میکرد

Report Page