410
سلام بچها پارت صبح اشتباه شده بود ادیت کردم 👇
حامد زیر لب گفت ببخشید و نشست روی کاناپه
روبه مامان اروم گفتم
-...بعد برات توضیح میدم
یه دمنوش فوری برای حامد درست کردم و براش بردم
+...اعصاب خودتو خورد نکن
-...نمیشه نمیذارن
حامدبااخم گفت
-...بزورم شده میارمشون نمیذارم بخاطر من کسی بخواد پشت سرت حرف بزنه
دستمو روی دستش گذاشتم و گفتم
+...اگه بخاطر من میگی باور کن حتی مراسم عروسی هم برام مهم نیست همین که توآرامش باشیم از همه چی بهتره
حامددیگه چیزی نگفت
-...خانواده ی حامد باتومشکل دارن؟
-...چرا؟
+...نمیدونم باپسر خودشونم مشکل دارن آروم ادامه دادم کلا آدمای مشکل داری هستن
-...بهار این موضوع ساده ای نیست اگه فردا پس فردا سرهرموضوعی بخوان اعصاب شوهرتو بهم بریزن اونم بیاد سرتو خالی کنه چی ؟! M
حرفای مامان باعث شد برم توفکر
ولی گفتم
+...ماازهم دوریم خیلی که باهم درارتباط نیستیم پس مشکل ساز نمیشه نگران نباش
گوشی حامد زنگ خورد
رفتم توسالن
بدون اینکه جواب بده قطع کرد
+...چرا جواب نمیدی ؟
-...مامانمه وکیل وصی یلدا لابد اینبار میخواد سراینکه یلدا رو بیرون انداختم داد و هوار کنه
دوباره گوشی زنگ خورد
چند بار پشت هم زنگ خورد
حامد قطع نمیکرد ولی جوابم نمیداد
مامان لباس پوشید و گفت بریم
دلم نمیخواست تنهاش بذارم ولی مجبور بودم برم
حامد از مامان عذرخواهی کرد خودشم لباس پوشیدو گفت میرسونتمون
رسیدیم دم خونه
مامان پیاده شد من نشستم توماشین و گفتم چنددقیقه دیگع میام
روکردم به حامد و گفتم
+...بعید نیست اگع عروسی گرفتیم یلدا و مادرت خرابش نکنن من یه نظری دارم
-...جانم
+...بیا یه سفر بریم به عنوان ماه عسل بعدشم میریم سرخونه زندگیمون راحت و بی دردسر
معرفی رمان واقعی #ناجی #اروتیک🔞⬇️🔞⬇️
ماجرا در مورد دختری به اسم آرزو هست که تو یه خانواده مذهبی و پدر سالار بزرگ میشه . خانواده پر جمعیت که آرزو بچه وسط هست و به ازدواج سنتی خیلی معتقد هستن. داستان از ازدواج آرزو شروع میشه.
از ورود مردی مذهبی به ظاهر عادی و متشخص
اما مردی که یه مشکل خاص تو رابطه داره. چیزی که تو رفتار هاش قبلا هم ردی ازش بود اما دقیقا از شب عروسی و لخت کردن آرزو دست این مرد رو میشه و ...
بهتره خودتون بخونید
این رمان صحنه های جنسی متفادت داره و پایانش خوش هست .
لینک دسترسی به قسمت اول رمان #ناجی 👇👇👇👇