41

41


هردومون باهم به اوج رسیدیم کنارم روی تخت دراز کشیدو گفت

-....میتونی ادامه بدی ؟

بانفس نفس گفتم

+....یکم صبر کن 

دستشو روی گودی کمرم کشید هنوز چشمام بسته بود و این نوازش کوتاه حس خوبی بهم میداد 

مثل یه بچه گربه توبغلش جمع شدم  

از حرکت دستاش چشمام خمار خواب شده بودن و نفهمیدم کی خوابم برد 

با حس دستی روی شکمم چشمامو باز کردم

-...بیدار شدی بالاخره 

+...ساعت چنده

-....هنوز وقت هست نگران نباش 

اینو گفتو بدون مقدمه لبامو بوسید 

تا میومدم حرف بزنم باشدت بیشتری لبمو میبوسید دیگه تسلیم شدم و منم همراهیش کردم 

حرکت انگشتاش پشت گردنم داغترم میکرد 


انگار نه انگار یکم پیش مشغول بودیم 

دیگه ملایم نبود 

خشن ترو محکم تر بود 

انقدر لبمو گاز گرفته بودم که صدام بیرون نره دیگه بی حس شده بود 

جاهامونو عوض کردیم دستمو روی سینش گذاشتم و شروع کردم 

همه چی تندتر شد و به اخر رسیدیم 

دیگه حتی نای باز کردن چشمامو نداشتم 

از پشت توبغلش بودم 

+...باید برم 

-...خیلی خوب بود 

چند لحظه مکث کردو گفت

-...توام دوس داشتی 

خوابم پریده بود ملحفه رو دورم پیچیدم و روی تخت نشستم 

+...اوهوم 

-....کدوم قسمتشو بیشتر دوس داشتی ؟ 

با دهن باز نگاش کردم الان توقع داشت بهش بگم؟ 

الان که دیگع حسمون پریده بود یکم سخت بود حرف زدن درموردش 

+...اممم چیز 

-...میخوام بدونم بهار بگو 

ملحفه رو بیشتر دور خودم پیچیدم 

تواون تاریکی اتاق که فقط نور ماه روشنش کرده بود وقتی صورتشو میدیدم سخت بود گفتنش 

دستشو روی رون پام کشید

-...وقتی اینطوری لمست کنم داغ میشی ؟ ملحفه رو تویه حرکت از رو کشید 

-...یا وقتی گردنتو میبوسم؟

Report Page