41

41


قبل از ارایش کردن یه لباس کوتاه پولکی که تا زیر باستنم بود انتخاب کردمو روی تخت انداختم


قصد نداشتم خیلی زود جلوی تام وا بودمو امشبو باهاش بگذرونم بخاطر همین لباس زیرامو عوض نکردم !


پشت میز آرایش نشستمو شروع کردم 

خیلی طول نکشید که یه میکاپ غلیظ و سکسی کردم


عالی شده بودم

مخصوصا چشمام که با چندتا سایه تیره حسابی خمار و وحشی شده بود !


لباسم رو عوض کردمو کفشم رو پوشیدم ، قبل از بیرون رفتن از اپارتمانم با نگهبانی تماس گرفتمو گفتم که یه تاکسی خبر کنن


بعد از برداشتن کیفم از آپارتمان بیرون رفتمو سوار آسانسور شدم .


بعد از گرفتن دستمزد بازیگریم قصد داشتم یه آپارتمان بزرگ تر و توی یه منطقه بهتر بگیریمو مادر و خواهرم رو پیش خودم بیارم .


از مجتمع خارج شدمو یه راست به سمت تاکسی که جلوی مجتمع نگهداشته بود رفتمو سوار شدم


اسم رستورانی که با تام قرار داشتمو به راننده گفتمو مشغول چک کردن گوشیم شدم !


واقعا عجیب بود هیچ خبری از لوکانس نشده بود !!

اگه با لوکاس صحبت نمیکرد فکر میکردم متوجه گوشی نشده اما مطمئنم لوکاس گوشی رو دیده !

حتی برای این که بتونه قفل گوشی رو باز کنه تاریخ تولدم رو به عنوان رمز زدم !


یعنی انقدر برای لوکاس بی اهمیت بودم که بدون هیچ حرکت و حرفی کنارم گذاشت؟!


اوه خدای من چقدر دلتنگ صداش بودم 

باید توی همین هفته مادرمو خواهرم رو از کلمبیا میاوردم وگرنه فکر کردن به لوکاس حتما دیونه ام میکرد .


سری تکون دادم تا فکر لوکاس از‌سرم بپره اما مگه میشد ؟!

از پنجره به بیرون خیره شدمو به آهنگی ملایمی که از دستگاه پخش ماشین پخش میشد گوش میدادم!


نمیدونم چقدر گذشته بود که با صدای راننده به خودم اومدم


×خانم این خیابون خیلی ترافکیه و تا رستورانی که شما میخواید برید چند دقیقه بیشتر راه نیست اگه ...


نزاشتم ادامه حرفشو بزنه و باشه‌ی آرومی گفتم !

بعد از حساب کردن کرایه ماشین پیاده شدمو از پیاده رو به سمت رستوران شیکی که چند متر باهام فاصله داشت رفتم ...


وارد رستوران شدم که منشی با لبخند بهم خوش اومد گفت و پرسید ؛

_میز رزور کرده بودید؟

میخواستم جوابشو بدم که چشمم به تام خورد .


+آااا کسی که باهاش قرار داشتمو دیدمش !


_پس بفرماید .


وارد رستوران شدمو به سمت میزی که تام پشتش نشسته بود رفتم

با دیدنم لبخندی زد و گفت:

_داشتم نا امید میشدم از اومدنت !


پشت میز نشستمو گفتم:

+فقط یکم ترافیک بود 


_به هرحال خوشحالم میبینمت 


+منم همینطور !


_بهتر زود تر سفارش بدیم و بعد شروع به صحبت کردن کنیم

باشه ای گفتم که گارسون رو صدا کرد


نگاهی به منو کردمو نفسمو محکم بیرون دادم واقعا اشتها نداشتم! 


_چیزی شده لورا ؟!


+آاا نه فقط یکم انتخاب برام سخته چون من رژیم غذایی دارم !


_پس من برات سفارش میدم مطمئنم خوشت میاد !


باشه ای گفتمو تام سفارش ها رو به گارسون داد.


بعد از رفتن گارسون شروع با لبخندی داشت حرصمو درمیاورد شروع به حرف زدن کرد ،


_ فیلم برداری اخر هفته چطور بود ؟


+آاا خوب بود اما کمی هوای بارونی سختش کرده بود


_ بنظرم تو استعداد خیلی خوبی داری تو بازیگری

 

+ممنونم از تعریفت !


_اما این تعریف نیست واقعیته !


+خوشحالم که اینو ازت میشنوم.


_منم خوشحالم که با تو رو به رو شدم ! باید از لوکاس خیلی ممنون باشم .


با شنیدن اسم لوکاس لبخند تلخی زدم که تام پاکتی از جیبش دراورد و ادامه داد

_این حقوق نیم سال اول فیلمبرداریه امیدوارم که بیشتر باهم کار کنیم.


+اوه خیلی ممنون به این زودی ها توقع دستمزد نداشتم


فقط لبخندی زد که گارسون سفارش ها رو اورد و شروع به خوردن کردیم .


واقعا طمع غذایی که تام سفارش داده بود بینظر بود سالاد میگو با سس سبزیجات با شراب کلاسیک !

هم سبک و هم خوشمزه بود !


توی سکوت شام رو میخوردیم که تام دست از غذا خوردن کشید و گفت ؛

_چند وقتیه میخوام حرفی رو بهت بزنم اما نمیدونم واکنش تو بهش چیه همین مضطربم میکنه !


سوالی نگاهش کردمو گفتم:

+اگه بنظرت ارزش گفتن داره نباید تردید کنی .


لبخندی زد و با اعتماد به نفس بیشتری گفت:

_من میخوام تو کنارم باشی اما نه به عنوان یه همکار به عنوان دوست دخترم .



ابروهامو بالا دادم و سکوت کردم ؛


_بنظرت امکانش نیست !


+آااا واقعا شوکه شدم و نمیدونم چی بگم !


_نظرتو بهم بگو حتی اگه منفی باشه .


+بنظرم تو مرد فوقالعاده ای و هر زنی بودن با تو رو نمیتونه رد کنه اما شرایطی که ما توشیم همه چیزو سخت میکنه !


با تعجب از حرفم پرسید :

_چه شرایطی ؟


+ما خیلی وقت نیست هم دیگه رو میشناسیم ، بنظرت یه رابطه بینمون به این زودی یکم جو کاری رو برامون آشفته نمیکنه ؟!


_ حق با توعه اما شاید بتونیم از پسش بربیایم .

Report Page