400
#نگاریسم
#۴۰۰
آهی کشیدم و بلند گفتم
- سعید ... میتونی زیپش رو برام ببندی؟
سعید سکوت کرد
شک کردم
یعنی نشنید؟
من که بلند گفتم
آروم در باز کردم
سعید پشت در ایستاده بود
آروم گفتم
- میتونی ...
هنوز حرفم تموم نشده بود که سعید سریع گفت
- نه نگار نمیتونم.
ابروهام بالا پرید و گفتم
- وا چرا ؟
کلافه سرش رو خاروند و گفت
- به جان خودم نگار تنتو ببینم تا دو روز از شق درد میمیرم ...
با این حرف چرخید رفت سمت دیگه مغازه
هنگ در رو بستم
چی گفت
الان
دو روز شق درد !
یعنی چی ؟
پوفی کردم و به زور تا یه جاهایی زیپ دادم بالا
یه پیراهن سفید- نباتی بلند بود . با آستین بلند که سر شونه تا پائین آستین یه مسیر گیپور دوزی داشت
قسمت کمر هم این گیپور رو داشت اما زیرش آستر داشت و بدن پیدا نبود
رو قسمت یقه هم یکم کار شده بود .
چیزی که من دنبالش بودم نبود
اما از نظر خودم قشنگ و شیک بود
دیگه حوصله گشتن نداشتم
برای همین لباس بیرون آوردم و رفتگ حساب کنم
سعید تا منو دید گفت
- چطور بود
- خوبه همینو بگیریم
فروشنده گفت
- میخواید کوتاه کنیم براتون
سریع گفتم
- نه... خودم خیاط دارم.
از قدیم مامان خودش لباس هامو کوتاه میکرد
برای همین اینجوری راحت تر بودم .
لباس رو حساب کردیم و تشکر کردیم
رفتیم پارکینگ و سوار شدیم
سعید گفت
- الان دیگه چیا مونده بخریم؟
با این حرف راه افتاد و گفتم
- کفش من ... شال من ...
سعید گفت
- باید یه شنل بگیریم برات مادرم قبول نمیکنه رو این اباس شال بزاری بریم
- خیلی پوشیده که
- دستاش لخته
اخم کردم و گفتم
- سعید ... خیلی زشته من شنل بندازم رو این لباس ...
- آخه نگار ...
پریدم رو حرفش و گفتم
زیر آستینم ساق سفید میذارم تا عقد بعد عقد بیرون میارم
طعید مشکوک نگاهم کرد
لبخند زدم بهش
دروغ گفته بودم
نمیخواستم بزارم.
برام مهم نبود نظر مادرش چیه.
آستینش خیلی باز نبود و انقدر حساسیت از نظرم بیخود بود
نزدیک خونه ما لودیم و سعید گفت
- باشه... خودت میدونی... مادرم یهو قاطی کنه غیر قابل کنترل میشه
باشه ای گفتم که سعید پارک کرد
تا پارک کرد برگشتم سمتش و گفتم
- منظورت از شق درد چی بود ؟
رمان ۵ ماه دیگه تموم‌میشه. کلا ۵۵۰ قسمته اما شما میتونین همین الان فایل کامل رو با تخفیف فقط به مبلغ ۲۰ تومن خریداری کنین 😍💛👇👇 بی سانسور و کامل