40

40


توی این دو هفته خیلی سعی کردم از لوکاس دور بشم اما انگار ذهنم ، فکرم و تمام حواسم هر لحظه پیشش‌بود!


گلوم خشک شده بود و چشمام کمی میسوخت !


نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که با صدای کاملیا روی مبل نشستم !


داخل آپارتمان شد و گفت :

×چرا در رو باز گذاشته بودی !


شونه ای بالا انداختمو گفتم:

+نمیدونم .


نگاه دقیق تری بهم انداخت و به سمتم اومد کنارم روی مبل نشست و گفت:

×چی به روز خودت اوردی ؟!


نمیدونم چرا گریه هام اوج گرفت و با صدای بلندی شروع کردم به گریه کردن 


کاملیا بغلم کرد و انقدر تو بغلش گریه کردم که بی حال و بی جون توی بغلش افتادم !


از سرجاش بلند شد و کمکم کرد تا بلند شم تکه ام رو روی خودش انداخت و به سمت تختم بردتم !


بی حال روی تخت دراز کشیدم که برام یه لیوان آب پرتغال تازه با یه ساندویچ مربای آلو آورد .


سینی رو بغلم گذاشت و روی تخت نشست که گفتم:

+میل ندارم !


اخمی کرد و گفت:

×برای این که حرف بزنیم باید یچیزی بخوری !


به زور تمام آبمیوه و ساندویچ‌رو به خوردم دادم گفت:

×خب حالا حرف بگو چی شده !


آخرین جرعه ابمیوم رو سر کشیدمو گفتم:

+تقریبا یک ماه پیش بود با لوکاس رابطه داشتمو از


با تعجب وسط حرفم پرید و گفت:

×اوه خدای من جدی میگی ؟! چطور ممکنه !! واقعا تونستی تورش کنی؟!


نگاه معنادارم رو روی خودش حس کرد و سریع گفت:

+معذرت میخوام ادامه بده ...



+همه چی بینموندفوقالعاده بوده جوری که عاشقش شدم با تمام وجودم اما نمی تونستم از انتقامم بگذرم من باید کاری که الیور باهام کرد و تلافی کنم !


×اوه لورا تو یه احمقی ! 



+دقیقا همینطوره من احمق با انریکه هماهنگ کردم تا نقش دوست پسرمو بازی کنه و امروز که مثلا گوشیم رو پیش لوکاس جا گذاشتم بهش زنگ بزنه و ...


هینی کشید و گفت:

×بگو داری شوخی میکنی لورا !


+الانم بخاطر همین حالم بده چون از همین الان دلم برای لوکاس تنگ شده .


دهنشو باز کرد چیزی بگه که گوشیم زنگ خورد 

به صفحه گوشی نگاه کردمو بعد از صاف کردن صدام سریع جواب دادم !


+الو سلام

‌.

+آاا من خوبم تو چطوری ؟

.

+آره همه اشو تمرین کردم !

.

+نه چیزی نیست کمی سرما خوردم 

+اوه نه قرار امشب سرجاشه 

.

+می‌بینمت


گوشی رو قطع کردم که کاملیا بلافاصله پرسید ؛

×کی بود ؟


+تام 


تعجبش بیشتر شد و گفت : 

×همونی که ...


+اوهوم کارگردان فیلم جدیدی که تو لندن داره ساخته میشه 


×اون با تو چیکار داره!؟


+وقتی تام دنبال بازیگر برای نقش اول فیلمش میگشت من لوکاس رو مجبور کردم تا منو بهش معرفی کنه بعد از دادن تست قبول شدمو از اون روز با تام خیلی صمیمی شدم فکر میکنم امروز هم میخواد بهم پیشنهاد بده دوست دخترش بشم 



×باورم نمیشهههه لعنتی ! تو میخوای چیکار کنی؟!


+مجبورم قبول کنم تام رو برای نقشه ام لازم دارم

Report Page