4

4

رمان تبدیل شده به قلم ملودی

حدس میزدم بوی خونش این کارو کنه 

اما نه روی مری

کسی که بعد من بیشترین کنترل روی خودش داشت

به سرعت جلوی مری رو گرفتمو پرتش کردم عقب

اما بوی خون دیوونه اش کرده بود

دوباره خواست به اون دختر حمله کنه که دختره رو بغل کردمو از اتاق ریکاوری خارج شدم

جائی به ذهنم نمیرسید جز اتاق خودم

وارد اتاق خودم شدمو درو قفل کردم

میدونستم الان بوی خونش همه رو به این سمت میکشونه

برای همین سریع گذاشتمش رو تختو رد خون رو گردنشو با زبونم پاک کردم

طعم خون خشکیده اش هم دیوونه کننده بود 

دوست داشتم گردنشو گاز بگیرمو ته مونده خونشو بمکم 

اما نمیشد 

زخم گردنشو کاملا تمیز کردم

بعد مدت ها داشتم به زور خودمو کنترل میکردم

با بزاق دهن من زخمش کامل بسته شد 

حالا باید جلوی این ضعفشو میگرفتم

نمیشد بهش خون بزنم

دوست نداشتم این خون پاک و خالص خراب شه 

روی انگشتمو گاز گرفتم تا خون بیرون بیاد

چند قطره از خونمو بین لب هاش ریختم

خون من خیلی قدرتمند بود

امیدوارم باعث نشه روی زندگی عادیش اثر بذاره 

فقط میخواستم جلوی مرگشو بگیرم

قطرات خون من به زبونش رسیدو بدنش آروم آروم رنگ گرفت

سریع دستمو برداشتمو دوباره به صورتش نگاه کردم

واقعا انقدر جذاب بود یا اثر خونش بود که برام انقدر خواستنی شده بود 

کلافه نگاهمو ازش برداشتم

نه ... بوروس... یه دختر فانی بدرد تو نمیخوره ... 

اما انگار طعم خونش زیر زبونم بودو از بین نیمرفت 

بلند شدمو شروع کردم به قدم زدن

بهوش که اومد برمیگردونمش همون کالجی که بود 

با این فکر دوبار نگاهش کردم

یا جرعه از خونش که ضرر نداشت؟! داشت؟

Report Page