382

382


382

فقط به ال آی نگاه کردم...

این یه حقیقت بود...

یه حقیقت بدون انکار ...

آذرخش ... کسی که زنده بودنمون مدیون اونه ... حالا تنها کلید زنده نگه داشتن بچمون شده ...

نفس عمیق کشیدمو به ال آی نگاه کردم

محکم و قاطع گفتم 

- ما آذرخشو پیدا میکنیم...

 به سمتش رفتم 

بازوهاشو نوازش کردمو گفتم 

-اما نه برای تحویل دادنش به هادس... 

ال آی سرشو گذاشت رو سینه ام و دستام دورش قفل شد

موهای ابریشمیش رو بوسیدمو گفتم 

- ما آذرخشو پیدا میکنیم و این قضیه رو حل میکنیم... ما از پسش بر میایم... همونطور که تا الان اومدیم 

جمله ام رو تو ذهنم تکرار کردم

چون واقعا بهش ایمان داشتم‌


ال آی :::::::::::::

به صدای قلب ویهان تمرکز کردم

صدای قلبی که انگار با هر تپش به من آرامش میداد

حق با ویهان بود 

کی فکرشو میکرد از پس اونهمه خوناشام دیووانه بر بیایم

کی فکرشو میکرد فوسکا هارو نابود کنیم

اونم وقتی خبری از قدرت ملکه ارواح نیست 

قدرتی که الان دارم چیز کمی نیست 

انقدر هست که هادس برای پیدا کردن آذرخش به من رو بزنه 

پس چرا اینبار نتونیم ؟

ما میتونیم ...

چون میخوایم

حس های منفی درونمو پس زدم

حالا که به ویهان حقیقتو گفتم 

حالا که چیزی مخفی بین ما نیست

 حالا اگه میخوام ویهان عذاب نکشه بهتره تمام تلاشمو برای بیرون اومدن از این مشکل جدید بکنم 

سرمو بلند کردمو به ویهان نگاه کرد

نوک بینیمو بوسیدو گفت

- به اون سه تا طوله گرگ حالا چی باید بگیم تا از نگرانیت در بیان 

ناخداگاه خندیدم

ویهان گفت

- سپهر که کلید کرده به مردنت 

بازم خندیدمو گفتم

- یادش میره نگران نباش

ویهان لبخند زد

خم شدو نرم رو لبمو بوسید

مماس لبم گفت

- دیگه هرگز هیچ چیزیو از من مخفی نکن ال آی ... بیا تا اینجا درس بگیریم ... ما با هم خیلی قوی تریم تا جدا جدا 

سر تکون دادم

حق با ویهان بود 

دیگه این درس رو خوب فهمیده بودم

همین الان که به ویهان حقیقتو گفته ام آرامشم صد برابر شده بودو تمرکزم برگشته بود 

ویهان گونه های خیسمو پاک کرد

آروم از بغلش جدا شدمو گفتم

- جدی باید برم دست و رومو بشورم 

ویهان خندیدو گفت

- پائین منتظرتم

باشه ای گفتم و سریع رفتم سمت سرویس

سرویس این طبقه حالا برام پر بود از خاطرات وان دو نفرمون 

لبخند ناخداگاه رو لبم نشست

صورتمو شستمو سرمو بلند کردم 

اما با دیدن تصویر تو آینه پاهام سست شد



هر #رمان باحالی که بخوای اینجا هست 😍😍😍😍

👇👇👇

@mynovelsell

#هانا_عروس_شیخ

#ترنم

#ماه_خاموش

#حس_گمشده


Report Page