38

38


38

اون فکر کنم حداقل سی سالش باشه

چطور ممکنه از من خوشش بیاد

وقتی یه میلیاردره و دختر ها و مانکن های رنگ و واردنگ دورش پر هستن 

بلند شدمو رفتم جلو آینه

خودمو برانداز کردم

عثمان امشب خیلی از من تعریف کرد. باعث شد من توهم بزرنم واقعا خوشگلم !

خندیدمو برگشتم رو تخت 

درخواستشو قبول کردم و براش خودم درخواست فرستادم

اما اون قبول نکرد 

منتظر موندمو نفهمیدم کی خوابم برد 

صبح تا بیدار شدم دیدم عثمان اکثب کرده

همه عکس هامو هم لایک کرده و برام پیام فرستاده 

- عکس هاتو دوست داشتم هانا ... مخصوصا عکس آخر 

به عکس آخر نگاه کردم. با یه لباس بهاری پیش شکوفه های درخت به تو پارک مرکزی عکس انداخته بودم

عکسم مال چند ماه پیش بود 

زود رفتم تو صفحه اش 

چندتا عکس بیشتر نداشت

اونم یا از پنجره هواپیما بود و از ابرا عکس گرفته بود 

یا موج دریا بود 

و یکی هم از یه ساختمون سنتی مصری که حدس زدم همون عمارت پدرش باشه 

کامنت زیر پست هاشو چک کردم

همه مرد بودن 

براش نوشتم 

- مرسی . منم عکس هاتو دیدم . چرا هیچی از خودت نذاشتی

خیلی سریع جواب داد

- چون کسی نیست از من عکس بگیره 

باورم نمیشد یه مولتی میلیاردر مثل عثمان تنها باشه. براش علامت خنده فرستادمو گفتم 

- منم نصف عکس هام سلفیه


در صورت تمایل میتونین فایل کامل این رمان رو که ۱۰۴ قسمت و ۴۵۰ صفحه است رو اینجا تهیه کنین

http://t.me/mynovelsell

Report Page