38

38


#نگاریسم

#۳۸

به اجبار برگشتم سمتش و گفت 

-من مثل استادا رفتار نمیکنم. من مثل خودم رفتار میکنم ! این شخصیت منه !

تمام جرئتمو ریختم تو چشم هامو گفتم

- مرسی که رو راست بودین. پس منم باید اعتراف کنم. از این وجه شخصیتی شما خوشم نمیاد !

یه تا ابروشو داد بالا و گفت 

- جدا؟ 

سر تکون دادم‌

لبخند حق به جانبی رو لبش نشیتو گفت

- شک دارم .

روشو برگردوند

عصبانی گفتم

- مهم نیست شما چی فکر میکنین این طرز رفتار شما برام جالب نیست.  

- تو نگار ! تو !

- بله ... همون ...

از اینکه هی اسمم منو تکرار میکردم خوشم نمی اومد

اصلا دوست داشتم اونم بهم بگه شما

چرا باید صمیمی باشیم؟

مگه چقدر با هم زمان گذرونده بودیم که صمیمی بشیم‌

سکوت بینمون سنگین شد 

کیوان وارد پارکینگ یه مجتمع تجاری شد و ماشینو پارک کرد 

آروم گفت 

- بریم اینجا یکم راحت حرف بزنیم

دوست داشتم داد بزنم مگه میشه با تو راحت حرف زد آخه

اما حرفای مامان باعث میشد سکوت کنم

با لبخند زورکی سر تکون دادم

هر دو پیاده شدیم 

تیپ من اسپرت بودو راحت

اون رسمی و اتو کشیده

از صد متری داد میزد بهم نمیخوریم.

وارد آسانسور شدیمو رفتیم بالا 

تو آسانسورم ساکت بودیم

در آسانسور داخل رستوران باز میشد

با ورودمون یه گارسون اومد جلو و گفت

- توش اومدین. رزرو داشتین ؟ 

- نه . اما ترجیح میدم رو تراسبشینم اگر ممکنه

- بله خواهش میکنم. دو نفرید

- بله .

گارسون سری تکون دادو رفت سمت رسپشن و بعد راهنمائیمون کرد به سمت یه آلاچیق کوچیک انتهای محیط تراس.

چون هنوز زود بود نسبته خلوت بود 

کنارمون یه میز بزرگ بود که خالی بودو بعدش میز های دیگه پر بودن

هر دو نشستیم

گارسون منو آورد

تمام مدت ساکت بودیم

کیوان گفت چند دقیقه فرصت بدین اتخاب کنیم 

اونم حتمنی گفتو رفت

با رفتن گارسون کیوان به من نگاه کردو گفت 

- یه چیز سبک سفارش بدیم تا یه ساعت دیگه که شام سفارش بدیم 

سر تکون دادم

قصد نداشتم بیشتر از یک ساعت بشینم

کیوان منو باز کرد

منم باز کردمو رفتم قسمت نوشیدنی ها

با دیدن قیمتا چشمام گرد شد

یه لیوان دمندش به لیمو که من هر شب تو خونه درست میکردم هم قیمت یه پرس چلوکباب کنار خونه ما بود!

درسته من قرار نبود پولشو بدم

اما دلم نمی اومد پول مفت بدم .

برا من پول همیشه ارزشمند بود حتی اگه مال من نبود .

ورق زدم ببینم دیگه چه گزینه هایی دارم که کیوان گفت

- من اصلا دوست ندارم وقتی میریم بیرون ملاحظه پول و خرج کردنو کنیم . 

سوالی نگاهش کردمو گفت

- به نظر من یا آدم نره بیرون، یا اگه رفت دیگه راحت خرج کنه 

با عقیده اش موافق نبودم

میشد فقط سر تکون بدمو بگم من اینطوری نیستم

اما گفتم 

- شما همه چیو با پول میسنجین؟

با این حرفم ابروهاش رفت بالا

دقیق نگاهم کردو گفت

هر روز پارت جدیدو فقط با هشتک #نگاریسم یا سرچ شماره پارت پیدا کنین


📚 join t.me/danaeism 📚

Report Page