38

38

ترنم به قلم رعنا

سلام دوستان این رمان حدودا ۳۰۰ پارته اگر برای خوندنش عجله دارین میتونین از اینجا فایل کامل دریافت کنید

https://t.me/mynovelsell


38

درشو باز کردمو خودمو توش چپوندم . 

در کمدو بستمو گوشامو تیز کردم 

همین امشب که من اینجام باید سام بیاد ... کم بلا سرم آورد که حالا منو اینجا ببینه ... صدای سام بلند شد ... 

نامفهوم بود اول صحبتشون . 

اما وقتی صدای سام بالا گرفت دیگه واضح میشنیدم چی میگه ...

سام ::::::::::

وقتی بابا اومد به هر بدبختی بود آمار ترنم رو در آوردم که کجاست 

بابا اصرار داشت این قضیه تموم شده است 

برا من اما تموم نشده بود 

مخصوصا که حرف امیر هم آتیش منو بیشتر کرده بود .

بابا گفت برا ترنم خونه گرفتن مستقل زندگی کنه . 

اینجوری از یه نظر خوب بود که میتونستم بدون مزاحمت پدرش برم خونه اش.

از یه نظر بد بود ...

چون حالا که مزاحم زندگی زن باباش نبود شاید فشاری دیگه برای ازدواجش نباشه 

هرچند منم اگه میتونستم بدون ازدواج آدمش کنم

دیگه دلیلی نداشت بخوام باهاش ازدواج کنم .

میتونستم بعد آدم کردن ترنم برم سراغ بهار...

آدرس خونه جدید ترنم رو بابا بهم نداد

فقط گفت رفته یکی از واحد های پدر زن احمدیان

اینجوری نمیتونستم ترنمو پیدا کنم

زنگ زدم به وکیلم ببینم میتونه اینجوری موقعیت ملک های کسی رو برام پیدا کن که گفت امیر علاوه بر رستوران و کافه با من خودش هم چندتا شعبه جدا زده .

خونم به جوش اومد 

پس برام زیرابی میرفت

دیگه به ساعت نگاه نکردم و راه افتادم سمت خونه امیر

حوله دور کمر امیر و بدن خیسش نشون میداد حمام بوده

با اخم و دست به سینه رو به روم ایستاد و گفت 

- این وقت شب اینجا چکار میکنی ؟

هولش دادمکنارو وارد خونه اش شدم 

- حالا برا من زیرابی میری ؟

- چی میگی ؟

برگشتم سمتش که درو هنوز نبسته بود 

انگار هنوز انتظار داشت من برم بیرون

لم دادم رو کاناپه و گفتم 

- خوب با سود شراکتمون برا خودت رستوران و کافه میزنی ها؟

پوزخندی زد و در رو بست 

به سمت آشپزخونه رفت و گفت 

- آره ... با سود شراکتمون زدم ... اما سود خودم ... نه سود تو ... مشکلی هست 

بلند شدمو از این پر روئیش با داد گفتم 

- سود خودت ؟ ها ؟ با سود خودت انقدر رفتی بالا ! سود به تو میرسه چند برابر میشه ؟ به من میرسه کم میشه ؟

امیر یه لیوان آب برای خودش ریخت و گفت

- حسابرسی مالی شراکتمون و سود ها کاملا شفافه ... پیش هر وکیلی که میخوای ببر ... اون موقع که بی حساب خرج میکردی فکر اینجارو نمیکردی ؟

فقط به امیر نگاه کردم . 

چی میگفت ؟ فکر میکرد احمقم ؟ با حرص گفتم 

- تا قرون آخر حقمو ازت میکشم بیرون ... ازت شکایت هم میکنم... به خاک سیاه مینشونمت امیر ... به خاک سیاه ...

به سمت در رفتم . اما قبل بیرون رفتنم امیر گفت 

- اینهمه ساله منو میشناسی ... برات متاسفم که شناختت از من اینه 

برگشتم سمتشو و سر تا پاشو نگاه کردم و گفتم 

- شناخت من از تو یه پسر فرصت طلبه ... همیشه فرصت طلب بودی و هستی ... چه تو کار ... چه تو ایده ... چه حتی تو دوست دخترای من ... 

امیر با تاسف پوزخند زد سر تکون داد و گفت 

- چون سر ترنم بهت حق ندادم اینجور دیوونه شدی 

به سمتش رفتم و محکم کوبیدم تخت سینه اش 

- اون آشغال برا من عددی نیست و منم دختر ندیده نیستم ... حساب اونم جا میارم... مادر نزائیده کسی که بخواد با من بازی کنه 

دوباره زدم تخت سینه اش که مچ دستموگرفت و گفت 

- اگه بخوای بازی کنی ... من از تو حرفه ای ترم سام ... برو آدم باش ...

دستمو از تو دستش بیرون کشیدم و گفتم 

- آره میدونم بچه کی هستی ...

هنوز جمله ام تموم نشده بود که مشتش تو شکمم نشست .

میدونستم رو این جمله حساسه ...

منم مکث نکردمو مشت محکمی تو صورتش زدم . 

خواست با زانوش بهم ضربه بزنه که خودمو عقب کشیدمو به سمت در رفتم 

میدونستم امیر بخواد جدی بزنه شانسی ندارم .

اما همین که ضربه آخرو من زده بودم برام بس بود 

سریع از خونه اش زدم بیرون و درو کوبیدم

Report Page