38
هوس شبانهنفس عمیقی کشیدم و سینشو بوسیدم دستمو نوازش وار روی سینش تکون دادم
+....شیطونی نکن رزا
خندیدم و زبونمو زیر گلوش کشیدم بوسه ریزی زیر چونش زدم و اومدم روش
موهام روی صورتم ریخته بود دستشو بین موهام فرو کردو موهامو زد کنار
بینیشو به لاله گوشم چسبوندو گفت
+....دختر شیطون
مورمورم شد سیبک گلوشو بوسیدم و خودمو بهس نزدیک کردم برامدگی بین پاشو حس میکردم
+....اوه انا من الان واقعا بهت نیاز دارم
لبشو روی لبم گذاشتو مکید زبونشو به زبونم زدو طعم شیرین زبونشو بهم القا کرد
ازش جداشدم و نشستم لباسامو بیرون اوردم کریس شلوارشو بیرون اوردو گفت
+....باید اینو اروم کنی اونقدروسوسه انگیزی که نمیتونم ازت سیرشم
کریس خوابید اومدم روشو اروم نشستم روش
اه عمیقی گفتم و ضربهاموشروع کردم دستای کریس روی کمرم نشست و بهم کمک کرد
بالاخره با ضربه ی اخر ازم جداشد لبموبوسیدو منو توبغلش قفل کرد
+....بخواب هردو خیلی فعالیت داشتیم و حسابی خسته ایم
چشمامو بستم وقتی ازشدت خستگی چشمامو میبستم و بدون هیچ فکری به خواب میرفتم بهترین اتفاق ممکن بود
من از فکرای بیهوده فراری بودم خودمو توی بغل کریس جمع کردم و چشامو بستم ثانیه اخر چشمای تام جلوم نقش بست
امااونقدر خوابم میومد که نمیتونستم حتی به رفتاراس فکر کنم
باصدای کریس چشمامو باز کردم
+....نمیخوای بیدار شی خوابالو ...
+ـ..صبح بخیر
موهامو نوازش کردو فاصلع ی بین دوابرومو بوسید
+....خوب خوابیدی؟
دستمو دور گردنش حلقه کردم و چشمکی زدم
+....بهتراز همیشه
+....من باید برم رزاسرکار میخوای برسونمت؟.
+....بایدباانجلا برم بیداره؟
کریس چشماشو چرخوندو گفت
+....تاصبح با تام مشغول بودن الان هردو بیهوشن تام رو بزور بیدار کردم
خندبدم و گفتم
+....خب از شناختی که ازانجلا دارم تا ظهر بیدار نمیشه اشگال نداره مابمونیم اینجاتا شما بیاید؟
+....نه عزیزم چه مشگلی راحت باش
لبخندی زدم و بلند شدم
+....کریس من لباس ندارم
+....بیا یکی از لباسای منو بپوش
پیرهن سورمه ای مردونه ای رو بهم داد تا زیر باسنم بود استیناشو زدم بالا و توی ایینه به خودم خیره شدم
+...هوووم بهم میاد
چشمکی زدو گفت
+....توهمه چی بهت میاد
ازاتاق زدیم بیرون
+....کریس منو بیدار کردی اونوقت خودت دوساعته توی اون اتاقی
نگاهش به من افتاد یه تای ابروشو بالا فرستادو با نگاهش انالیزم کرد
+....خیلی خب تام اومدم دیگه بریم
+....برو میام
کریس بوسه ای روی گونم کاشت و از دررفت بیرون
به سمت اشپزخونه رفتم قدمای تام رو پشت سرم حس میکردم
+....دیشب خوش گذشت ؟