37

37

نگاریسم

#نگاریسم

#۳۷

نگران نگاهش کردم

تو ذهنم همه نوع خواهش گذشت

از خواهش معقول تا پیشنهاد بیشرمانه

از فکر خودم تو دلم‌خالی شدو دکتر افتخاری گفت

- میشه باهام راحت باشی، تو و شمارو بزاری کنار و بهم بگی کیوان ؟!

چون دهنم‌خشک شده بود فقط زوری لبخند زدمو سر تکون دادم

دکتر هم لبخند زدو گفت

- خب امتحان میکنیم بگو

ابروهام بالا رفت

اما اون فقط منتظر نگاهم کرد

آروم گفتم

- کیوان؟

چشم هاش برق زدو سر تکون داد

برگشت بلاخره سمت رو به رو و راه افتاد

حسم خوب نبود

چهره کیوان بد نبود

حتی اسمشم خوب بود

وضع مالیش

شغلش ...

اما من حس خوبی نداشتم

معذب بودم

تو دلم به خودم دلداری دادم یکم بگذره خوب میشه .

نفس عمیق کشیدم اعصابمو آروم کنم که کیوان گفت

- خوبی؟

- بله ...

- خوبه ...

- همم

نیم نگاهی بهم انداخت و گفت

- فست فودی هستی یا کبابی؟

- الان که خیلی زوده

- میدونم کلی پرسیدم

یکم خجالت کشیدمو گفتم

- خیلی فرق نداره

- صورتت این یه ماه گذشته خیلی لاغر شده . رژیم گرفتی؟

- نه

- پس چی؟

- امتحانات یکم لاغرم کرد

- از امتحانات که خیلی گذشته

مکث کردم.

خیلی سوال هاش رو اعصابم بود.

دوباره نگاهم کرد و گفتم

- شمام خیلی شکسته شدین نسبت به اولین بار دیدمتون .

ابروهاش بالا رفتو گفت

- شکسته؟

سر تکون دادم که گفت

- پس به نظر تو من شکسته ام ؟ برای همین نمیخوای با من بیای بیرون

بی تعارف گفتم

- نه ... دلیل من برای بیرون نیومدن با شما این نیست و من فقط گفتم نسبت به اولین بار تغییر کردین

سری تکون دادو گفت

- پس دلیلت چیه ؟

میتونستم راحت بگم ازت خوشم نیومده

اما شک داشتم قبول کنه

از طرفی میترسیدم بهش بر بخوره یا به گوش مامان بسه برای همین گفتم

- من فکر میکنم آماده شروع یه رابطه نیستم .

- چرا ؟

- چون اصلا بهش فکر نمیکردم

- خب الان فکر کن .

- دارم همین کارو میکنم

سری تکون دادو گفت

- خوبه !

آهی کشیدم که مشکوک نگاهم کردو گفت

- چی شد الان ؟ چرا آه کشیدی؟

- چون شما شبیه استادا انگار دارین از من درسس میپرسین .

اخمش رفت تو همو گفت

- ازت یه خواهش کردم نگار. لطفا با من راحت صحبت کن

چشمی چرخوندم

هرچند میدونستم منو ندیده و گفتم

- باشه سعی میکنم پس تو هم مثل ایتادا رفتار نکن

پشت چراق قرمز ایستادو برگشت سمتم

منم به اجبار برگشتم سمتش و گفت


-


📚 join t.me/danaeism 📚

Report Page