37

37


۳۷

هر دو جدی به هم نگاه کردیم

انتظار داشتم باز هم بروس یه حرف بی ربط بزنه 

اما بر خلاف انتظارم بروس با آرامش گفت 

- آنی ... رین بفهمه ممکنه خودشو تو دردسر بندازه . میدونی چی میگم؟

مکث کردم 

بی راه نمیگفت 

وقتی من انقدر از فهمیدن این رابطه کثیف عصبی شدم 

رین که اینهمه سال عذاب کشیده بود پس چکار میکرد

ممکن بود با زئوس درگیر شه و اینجوری خودشو نابود کنه 

بوروس مکث منو که دید گفت

- بیا برگردیم پایگاه من . با هم یه راهی پیدا میکنیم

سریع اخم کردمو گفتم 

- عمرا ... من 

قبل از اینکه حرفم تموم شه بروس پرید وسط حرفم و گفت

- آنی... بیا بریم... بسه دیگه انقدر لج بازی

با این حرف پرید و دور شد 

به رفتنش نگاه کردم

لج بازی؟ 

هان؟

فکر کرده ژست آدم های متین رو در بیاره شبیه اونا میشه.

درسته از بوروس چنین رفتار آروم و بالغی رو انتظار نداشتم

اما دلیل نمیشد پشت سرش برگردم به اون پایگاه

اونجا بهتر بود اسمش حرمسرا باشه تا پایگاه

پس بدون توجه به بروس مسیر خونه رو پیش گرفتم 

داستان از زبان بوروس: 

در اتاقمو بستم و پشت میزم نشستم

آنی ... آنی ... آنی ...

دختره ی ...

حتی نمیدونستم چه صفتی مناسب آنیِ.

سرکش؟ 

خود رای؟

وحشی؟

دیوونه کننده؟

شاید همه اینا 

واقعا حاضر نشد بیاد اینجا حتی وقتی محترمانه ازش خواستم و دستور ندادم.

اینبار دیگه دردش چی بود که نیومد؟

میدونم اگه از خودش بپرسم دوباره برام یه لیست ردیف میکنه از نقد رفتار من

اما الان اولویت من چیز دیگه ای بودو بدون همفکری کاری پیش نمیرفت 

چشم هامو بستمو سرمو تکیه دادم به صندلی 

حرا ...

باید حرا بفهمه شوهرش داره چه کثافت کاری با هیلر میکنه 

اونوقت خودش جواب هر دو میده

این اتفاق خوبیه که هیلر آدم میشه

اما اینکه قدرت هیلرو نمیتونم بدست بیارم برا من بده 

من باید یه راهی پیدا کنم که هم به جادو برسم هم به نابودی هیلر 

سرم داشت درد میگرفت

من به خون و سکس نیاز داشتم

نمیتونستم خوی خودمو انکار کنم 

گوشبو بداشتمو زنگ زدم به تام

قبل اینکه الو بگه سریع گفتم

- دوتا دختر خوب بفرست . خیلی تشنه ام و البته... گرسنه ...


سلام به همه شما مهربونا. اینم لینک قسمت اول #دمی گاد . برای دوستانی که میگفتن لینک قسمت اولو بده برا دوستمون میخوایم 😉

https://t.me/jofthaft/50045

Report Page