36

36


اگه فایل کامل زمان هانا رو میخواین اینجا میتونین همین الان تهیه کنین

@mynovelsell

رمان هانا تا انتها بصورت پارت داخل کانال رایگان قرار میگیره


36

پوفی کردمو بلند شدم تا لباسمو عوض کنم 

انقدر بهم امشب خوش گذشته بود که مطمئن بودم تا چند سال هیچکسی نمیتونه این حس خوبو برام تکرار کنه

 

از زبان عثمان :

با رفتن هانا حس تنهائی بدی تو ماشین حاکم شد

واقعا این دختر زیر پوستم رفته بود 

ترجیح میدادم تا صبح پیش خودم و تو رختخواب خودم داشتمش 

تا اینکه الان برگردم به اتاق خالی و تخت سردم 

راننده حرکت کرد

خیلی دور نشده بودیم که دیدم شماره هارولد افتاد 

ریلکس جواب دادمو گفتم 

- جانم ؟

- قرار شد وقتی رفتیم مصر با هانا وقت بگذرونی نه اینجا 

انتظار داشتم هارولد زنگ بزنه و اینارو بشنوم. صدای پدرش هم از اون سمت می اومد

خیلی ریلکس و بدون عصبانیت گفتم 

- یعنی دفعه بعد دیدم یه مرد مست رو هانا افتاده و کنار خیابون تنهاست نرم سمتش ؟

هارولد ساکت شد

پدرش از اون سمت گفت 

- دیگه تا یه ماه دیگه سمت هانا نباید بره 

هارولد سریع گفت

- ام... نه ... مرسی عثمان. 

پوزخندی زدمو گفتم 

- اما پدرت که چیز دیگه ای گفت

- اون خیلی زود از کوره در میره عثمان 

صدای پا اومدو متوجه شدم هارولد از پدرش دور شد برای همین گفتم 

- منم تحملم زیاد نیست... ضمن اینکه ... هانا بخاطر اینکه دوست پسرش اونو ول کرد و با یه دختر دیگه رفت خیلی حالش بد بود. من سعی کردم حالشو کمی بهتر کنم. به نظرم بهتره شما هم این چند روز باهاش بحث نکنین. اون آسیب دیده

هارولد مکث کردو با ناباوری گفت 

- پیتر ؟

Report Page