36

36

Succubus written by hdyh

سیندی دستشو بلند کردو برد داخل ابشار 

-مالیا اینجا که چیزی نیست 

با این حرف توی غار رفت

دستمو بلند کردمو تو ابشار بردم

ولی باز مثل دفعه قبل دستم به سنگ خورد

چرا ؟ 

-مالیا بیا دیگه

+سیندی من نمیتونم بیام تو 

-چرا مگه پات ناقصه؟

+سیندی جدیم اینجا برای من پر شده سنگه دستم میخوره به سنگ

سیندی سرشو اورد بیرون 

-چی میگی؟من تو غار بودما

+میدونم دیدم ولی ببین دستم جلو تر نمیره

کامل از غار خارج شدو اومد سمتم 

دستمو گرفتو هل داد ولی واقعن دستم توی غار نمیرفت

قیافه متعجب سیندی نشون میداد اونم دلیلشو نمیدونه

-حالا اشکال نداره بیا بریم مسابقه الا شروع میشه

نمیخوام ذهنمو درگیر این مسائل کنم 

باید روی هدفم تمرکز کنم خیلی وقته ازش دور شدم

با سیندی پریدیم تا به میدون مبارزه برسیم

این مبارزات هرسال تو یه زمان خاص انجام میشه

تو این مسابقه هرکسی که فک میکرد میتونه ببره شرکت میکنه

هیچ محدودیتی نداره از هر ترفند و شگردی میشه استفاده کرد

وفقط تنها یه نفر میبره

بقیه که شرکت میکنن یا میمیرن یا بعد مسابقه خودکشی میکنن 

بعضی سال ها چند بار این مبارزه ها انجام میشن اونم وقتیه که کسی از افراد قصر بمیره

هیچوقت دلم نخواست برم قصر به عنوان خدمتکار ملکه 

اگه روزی قراره برم قصر ترجیح میدم ملکه باشم

Report Page