36

واقعا توی تنش خیلی سکس شده بود مخصوصا که بدون شلوار پوشیده بود و لباسم تا روی باستنش بود

جلوم چرخی زد که با لبخند نگاهش کردمو گفتم:

_به تو بیشتر از من میاد .

ابرویی بالا انداخت و گفت؛

+ واقعا باهات موافقم

از حرفش لبخندم پر رنگ تر شد که به سمت آشپز خونه رفت 

سرمو به مبل تکیه دادمو چشمامو بستم

هنوز کمی بخاطر دست درازی اون پیرمرد و درگیر بودن لورا کلافه بودم

خیلی نگذشته بود که صدام کرد

+لوکاس؟

_بله

+شام اماده اس

_جدی؟چه زود!

+از بوش نمی تونی تشخیص بدی؟!

بلند شدمو به سمت اشپز خونه رفتم

استیک و سالاد سبزیجات و سس مخصوص درست کرده بود

پشت میز نشستمو گفتم:

_واقعا زحمت کشیدی

کنارم نشست و چندتا استیک توی بشقابم گذاشت

+ببین مزه اش چطوره!

کمی خوردمو گفتم:

_خوبه!

باهم شما رو خودیمو که لوار گفت:

+بیا ظرف ها رو بشوریم

_من ظرفشویی دارم!

+اما من دوست دارم با تو تجربه اش کنم

خندیدمو باشه ای گفتم 

دوتایی رو به روی سینک ایستادیمو لورا مشغول کف زدن ظرف ها شد و منم مشغول ابکشیشون

تعداد ظرف ها خیلی کم بود و بیشتر از چند دقیقه طول نکشید

کش و قوسی به کمرم دادم که لورا از پشت بغلم کرد و گفت :

+میشه تا اتاق خواب بغلم کنی

بغلش کردم که خودشو بهم چسوبند

به سمت اتاقم رفتمو روی تخت گذاشتمش که دستشو دور گردنم حلقه کرد و منم با خودش روی تخت انداخت!

کنارش دراز کشیدم که خودشو توی بغلم جا کرد و گفت :

+لوکاس؟!

_هوم؟

+دوست ندارم تو فکر ببینمت ، انقدر به اون موضوع فکر نکن من واقعا دوست دارم.

ترجیح دادم برای آرامش خودم حرف لورا رو باور کنمو باشه ای گفتم که لباشو روی لبام گذاشت و شروع به بوسیدنم کرد.

دستمو پشت کمرش گذاشتمو به خودم نزدیک ترش کردم

همونجوری که لباشو میبوسیدم شروع به باز کردن دکمه های لباسش کردمو سینه هاش رو توی دستام گرفتم

فشار محکمی دادم که آه ارومی گفت

از لباش جدا شدمو یکی از سینه هاشو توی دهنم کردم

خیلی آروم سینه های خوش فرمشو لیس میزنمو گاز های ریز ازش میگرفتم

صدای آه کشیدناش بیشتر شده بود که شلورا و شورتم رو دراوردمو روش خیمه زدم.

مردونگیم رو بین پاش گذاشتمو به خیسی واژنش مالیدم .

بدون این که خودمو واردش کنم شروع به بالا و پایین کردن مردونگیم روی واژنش کردم

چشمای لورا خمار خمار شده بود و منتظر نگاهم میکرد که سرمو توی گودی گردنش کردمو شروع به خوردن گردنش کردم

سرشو نزدیک گوشم کرد و گفت :

+معطلش نکن

چشمامو به معنی باشه بستمو بلافاصله بعد از تموم شدن حرفش مردونگیم رو واردش کردم که آه غلیظی کشید .

شروع به ضربه زدن کردمو لورا با شهوت آه میکشید.

خوبی رابطه با لورا این بود که تا آخرش تنگ میموند و تا آخرش برام لذت بخش بود.

ضربه هامو محکم واردش میکردم

که بلندتر ناله میکرد.

دستاشو روی ته ریشم میکشید و با چشمای خمارش بهم نگاه میکرد 

حتی دیدن آه کشیدنش هم برام لذت بخش بود .

چند دقیقه طول نکشید که خودمو ازش بیرون کشیدمو گفتم :

_چهار دستو پا روی تخت بشین و کمرتو بده تو

کاری که گفته بودمو انجام داد و موهاشو توی دستم جمع کردم.

باستنش رو با یکی از دستام باز کردمو مردونگیم رو بینش گذاشتم .

آروم فشارش دادمو سرشو واردش کردم که لورا آه غلیظی کشید

زیر لب جونی گفتمو تا انتها فشار دادم .

لورا از شدت درد با صدای بلند ناله میکرد و خواست روی تخت بخوابه که موهای توی دستم کشیده شد و به حالت قبلش برگشت و باشهوت گفتم:

_تکون نخور لورا تو همین حالت بمون

+اوه لوکاس نمی تونم

_ زود تمومش میکنم

محکم شروع به ضربه زدن کردم که صدای ناله های لورا توی اتاق پیچید

عاشق این پوزیشن بودم مخصوصا با لورا

از هر ضربه ای که واردش میکردم نهایت لذتو میبردم

حالت این پوزیشن جوری بود که سوراخ باستن توش بالا میومد و خیلی راحت میشد تا انتها داخلش کرد

سرعت ضربه هامو بالا بردمو چند دقیقه بیشتر طول نکشید که بلاخره ارضا شدمو خودمو داخل لورا خالی کردم

آروم مردونگیمو ازش بیرون کشیدم که لورا با صورت روی تخت افتاد

کنارش دراز کشیدمو نفسمو محکم بیرون دادم.

هنوز تو صورت لورا اثار درد دیده میشد که به سمت خودم کشیدمشو شروع به نوازش موهاش کردم

بدون حرفی بلندشد و به سمت دستشویی رفت،تا برگشتنش نور اتاق رو روی حالت خواب تنظیم کردمو منتظرش شدم

خیلی زود اومد و همونجوری لخت کنارم خوابید ،با موهاش بازی میکردم که گفت:

+لوکاس؟

_جانم

+تو چیشد که به من حس پیدا کردی؟!

_ واقعا سوال سختیه چون خودمم جوابشو نمیدونم‌.

+جدی؟!

_آره اصلا نمیدونم این حس چجوری توی وجودم شکل گرفت و اینقدر زیاد شد من بخاطر گذشته ای که داشتم هیچ وقت فکرشو نمیکردم باز عاشق کسی بشم

چیزی نگفت که ادامه دادم

_توی یه فرصت مناسب تر بیشتر برات توضیح میدم

هر روز یک قسمت جدید در کانال فرا تر از ذهن

بخونین ای دی کانال 👇

@ultramind777