356

356


#کوازار

#۳۵۶

برای چند لحظه نفس تو سینه ام حبص شد و با چرخیدن سام دورم آروم نفسم رو بیرون دادم

خیره به من نگاه کرد

اما به آترین اشاره کرد و گفت 

- میسه سا را رو ببری ... من و ساتی باید حرف بزنیم 

آترین سریع گفت چشم

اومد سمت سارا که شاکی گفتم

- اول بگو اخوان چی گفت 

سام جواب نداد

فقط نگاهم کرد

آترین اومد سارا رو از بغل من گرفت

هیچکس حرفی نزد و دور شدن

نفسم رو با حرص بیرون دادم و سام گفت 

- ساتی ... یه بار بهت گفتم... جیزی که داری میبینی! اتفاقاتی که داره میفته ! زندگی که داری زندگی میکنی ! همه و همه کاملا واقعیه! داستان نیست ، توهم نیست ، خیال نیست ..‌. 

مکث کرد 

میدونستم چی میخواد بگه

برای همین قبل اون خودم گفتم

- میدونم ... همه چی حقیقته ! مخصوصا خطر و تهدیدی که وجود داره!

سام سر تکون داد و گفت

- دقیقا ... حالا که انقدر خوب میدونی! پس دیگه مشکلی اینجا نمیمونه... تو و پسر ها میرید برای ساخت پایگاه... ما هم برای مذاکره میریم!

با تکون سر گفتم نه

گره افتاد بین ابروهای سام 

اما قبل اینکه چیزی بگه بهش گفتم

- مشکل اینجاست که تو به حرف خودت اعتقاد نداری ....به سمتش رفتم 

نزدیک سام متوقف شدم

حرکت ملایم بال هامون باعث نزدیکی بیشتر بدن هامون میشد

اما بدون توجه به این حس دلتنگی عجیب تو وجودم که فقط منتظر لمس سام بود ...

با انگشت اشاره کوبیدم تخت سینه سام و گفتم

- اخوان ، خطرش، نقشه اش و بی شک سوپرایزی که براتون در نظر داره ! واقعیه! خیال نیست ! توهوم نیست ... خطره و تو داری خیلی خوشبینانه میزنی تو دل این خطر ! 

سام اخمش بیشتر شد و گفت

- این یه قرار دو طرفه است... من تنها... اخوان تنها 

ابروهام بالا پرید

چی! 

حتی بدون آترین 

سام گفت

- - من زیر حرفم نمیزنم

شاکی گفتم

- آره چون تو یه فرشته ای اما اون یه شیطانه! میفهمی با کی چه قراری گذاشتی؟

اخم سام کمرنگ شد 

آروم خندید 

دستش نشست رو گونه ام و گفت 

- من میفهمم... اما تو در جریان خیلی از حقایق نیستی 

نمیدونستم به گرمای دستش تمرکز کنم

یا جوابش

فقط لب زدم 

- سام ...

اما جمله ام ناتمام موند

چون سام سریع لب هامو بوسید 

چشم هام رو بی اراده بستم 

اما قبل اینکه غرق این بوسه بشم سام سرش رو عقب کشید

شوکه چشم هام رو باز کردم.

اما سام دیگه جلو من نبود

رفت ...

با سرعت برق آسای خودش رفت و محو شد 

لعنتی ...

سام تنها رفت دیدار اخوان ...

کانال خصوصی پارت ۴۹۰ رسیدیم

۱۳۰ پارت جلو تریم

۴ ماه یعنی جلو تر از اینجاست

روزی هم ۲ پارته اونجا و به زودی رمان تموم میشه تو کانال خصوصی

اگر شما هم دوست دارید ادامه رمان زودتر بخونید هزینه عضویت ۲۵ هزار تومته👇👇

https://t.me/ng786f

Report Page