355

355

کلیک کن روی لینک

🍁🐾ᶜᵃʳᵉʷᵒʳᶰ🐾🍁

#پارت_355

💫🌸دختر حاج آقا🌸💫


موهامو تو آینه مرتب کردم و بعد شال بقول مامان گل منگلیمو رو سرم انداختم و با برداشتن کیفم رفتم سمت مامان که داشت برنامه تلویزیونی میدید و همزمان جوراب میبافت..

با صدلی بلند و کشداری گفتم:

-فااااااااطی جون....

نگاه ترسناکی بهم هیکلم انداخت و گفت:

-فاطی جون وو ...الله اکبر...آخه بچه کی مامانشو اینطوری صدا میزنه که تو میزنی!؟؟ حالا چیکار داری!؟

لبخندی زدمو گفتم:

-یکم پول بهم میدی!؟ کیفم خالیه!!!

چپ چپ نگام کردو گفت:

-برو اون کیف پولمو از اتاق وردار بیار...

چشم بلند بالایی گفتم و رفتم سمت اتاقشو کیف پولشو برداشتمو آوردمو بهش دادم...

بازش کرد و یه پنج هزارتومنی بهم داد و گفت:

-بیا بگیر...همه شو خرج نکنیاااا...

پنج تومنی رو گرفتم و همونطور که متعجب نگاش میکردم گفتم:

-چی؟؟؟؟؟ همش پنج تومن؟؟؟ فاطی جون من با این تا پایین پله ها هم نمیتونم برم چه برسه به شهر....

ای بابایی گفت و یه پنج تومنی دیگه هم بهم داد و گفت:

-دختر مگه نمیدونی زندگی چقدر سخت شده....!؟ روز به روز داره این پول کوفتی ارزشش کم و کمتر میشه...هزارو یه چیز دلمون میخواد بخریم و نمیتونیم....قناعت پیشه کن که اوضاع خراااب....

عصبی گفتم:

-بابا مادر من...تو اینو بدی به گدا یه چیزی میزاره روش پست میده.....یه ده تومن دیگه بده....

-من میگم قناعت پیشه کن تو میگی ده تومن دیگه بده!

با ناز گفتم:

-حالا تو یه ده تومنی دیگه بده از پسفردا قناعت پیشه میکنم....

چپ چپ نگام کرد و بعد یه ده تومنی بهم داد و گفت:

-تا شب بیرون نمونیاااا...حاجی خوشش نمیاد!

خداحافظی کردمو همونطور که مولهارو میزاشتم تو جیبم از خونه زدم بیرون....

خدا بگم چیکار کنه این ترامپ و روحانی و ظریف و این مسئولن فوق بی کفایت رو که کار مارو به اینجا رسوندن...آخه من با بیست تومن...با این پول بی ارزش شده ی ایرانی چه غلطی میتونم بکنم !؟؟؟

عصبی از خونه زدم بیرون ..

یه کم از مسیر رو پیاده رفتم و مابقی رو با تاکسی....

ساعتی که مینا گرفته بود دقیقا همون ساعتی بود که من گرفته بودم....واز مشخصات پیدا بودکه اونم مثل من از همونجایی خریده که من گرفتم....

از تاکسی پیاده شدم و رقتم سمت ساعت فروشی....یکم شلوغ بود....

اجازه دادم خلوت بشه و بعد که همه رفتن جعبه رو گذاشتم رو ویترین و گفتم:

-سلام آقا...خسته نباشید...

-سلام خانم مچکر...

-آقا من یکی دوروز پیش این ساعت رو از شما خریدم یادتونه ..؟

یکم فکر کرد و بعد یه نگاه پر دقت گفت:

-آهان اره...مگه میشه یادم بره...سه ساعت داشتین واسش چک و چونه میزدین ..

-آفرین من همونم...همونی که اخرش فقط هزارتومن بهش تخفیف دادین...

-خب..چه کمکتی میتونم بهتون بکنم..؟

-آقا من میخواستم اگه میشه اینو پسش بدم....

با اخم گفت:

-ای بابااااا....شما باخودت چند چندی خانم! 

-ببخشید دیگه! یه مشکلی پیش اومده ...مجبورم پسش بدم...

-از دست شماها...با این رابطه های کشکیتون...یه روز عاشقین ساعت میخرین...یه رور فارغ میشین میاین پسش میدین.....

متعجب بهش نگاه کردم و گفتم:

-یعنی چی آقا....این حرفا چیه!؟ این ساعت صحیح و سالم....یه خشم روش نیفتاده...کلا یه روزم از خریدش نمیگذره.....اگه فکر میکنید ضرر کردید یه چیزی ازش کم کنید مابقی پولش رو بدین...

مشخص بود دلش نمیخواد اینکارو کنه اما به ناچار و غرولند کنان ساعت رو بررسی کرد و گفت:

-عجباااا...نه به یکی مثل شما نه به یکی مثل اون خانم که بی چک و چونه ساعت رو گرفت و رفت.....

مبلغی که بهش داده بودم رو از کشو درآورد و گذاشت رو میز و گفت:

-بفرمایید! 900تومن...مابقی جهت برگردوندن!

چپ چپ نگاش کردمو پول رو برداشتم و زدم بیرون....

پولهارو گذاشتم تو کیفم و رفتم سمت بستنی فروشی...یه بستنی قیفی خریدم و قدم زنان به راه افتادم...یارو مینارو میگفت...اه اه...خب اون بچه مایه داره...هرچی دلش بخواد میخره..پول واسش عینهو علف خرس میمونه...مثل ریگ خرج میکنه...با اون بابای بساز بفروشش....اما من چی!؟ واسه گرفتن بیست تومن از حاج خانم سه ساعت در حال چک و چونه زدن بودم....

اه...پدر بی پولی و بیکاری بسوزه!

اصلا بنظر من هیچ اتفاقی توی دنیا لذت بخش تر از ایتکه آدم دستش تو جیب خودش باشه نیست....

والا بخدا....

ریلکس و بیخیال ودرحالی که مبخواستم مکالمه مفتیم رو یه جورایی مصرف کنم زنگ زدم به سمیه....

از خود شهر تا سرکوچه باهم مشغول گپ زدن بودیم.....

اونقدر گپ زدیم که گوش و فکم درد گرفت و با یه خداحافظی تماس رو قطع کردم و زل زدم به مردی که جلوی در خونه بود و زنگ میزد...

Report Page