350

350

تجربه عشق خاکستری آرام

350

چند لحظه به سیاوشو بسته تو دستش نگاه کردم 

آروم گفتم 

- داری شوخی میکنی نه ؟

سوالی نگاهم کردو گفت 

- چرا باید شوخی کنم ؟

با تردید خندیدمو گفتم 

- این زندگی واقعیه... فیلم سکسی نیست که من چنین چیزی داخل واژنم بزارم بیام پیشت بشینم 

سیاوش ماشینو تو پارکینگ شرکتش پارک کرد 

برگشت سمتمو گفت 

- چرا فکر میکنی تو فیلما فقط چنین اتفاقی میفته ؟

سریع خواستم جواب بدم

اما دهنم باز شدو هیچ جوابی ازش بیرون نیومد 

سیاوش پوزخند زدو گفت 

- وقتی به ذهن کسی میرسه تا تو فیلم کاری رو انجام بده . قبل اون تو زندگی واقعی هزاران نفر به ذهنشون رسیده و تجربه کردن

با این حرف دستمو گرفتو بسته رو داخل دستم گذاشت

هنوز شوکه بودم که گفت 

- ضمنا ... دیروز سپیده هم یکی از اینا تو واژنش داشت 

با دهن باز به سیاوش خیره شدم که چشمکی بهم زدو پیاده شد

سریع پیاده شدم و گفتم 

- از کجا فهمیدی

تو دلم گفتم چرا به من نگفت 

سیاوش به سمت آسانسور رفتو گفت 

- تو هم به زودی میفهمی 

با این حرف جلو در آسانسور ایستاد 

دو نفر دیگه هم اونجا ایستاده بودن 

ساختمون اداری بود

برای همین تو سکوت کنارش ایستادمو رفتیم بالا 

وارد دفترش دیمو به منشی که یه خانم جا افتاده بود سلام کردیمو رفتیم داخل 

سیاوش درو که بست گفتم 

- فکر کردم الان یه دافی پلنگی چیزی منشی دفترته 

سیاوش یه تای ابروشو بالا انداختو گفت 

- مگه من کمبود دارم 

از حرفم خجالت کشیدمو آروم گفتم 

- آخه اکثرا منشی ها اینجورین .

- نه ... نیستن ... این حرف توهین به منشی هاست... اکثرا اونا خیلی هم سنگین و دقیق هستن.. اما این وسط چند نفر آدم مریض و کمبود دار با چند نفر دختر بیمار و به قول تو داف و پلنگ دارن سو استفاده میکنن ... که کاملا بحثش جداست

کاملا جدی و عصبانی اینارو گفت 

آروم گفتم 

- خب باشه ببخشید گفتم شوخی کنم همین .

دوباره هر دو ابروشو بالا دادو گفت 

- شوخی بی جا قشنگ نیست ... حالا برو تو سرویس 

جعب تو دستمو لمس کردمو گفتم 

- میشه نرم ؟

یهو یه اخم غلیظ رو صورتش نشستو عصبانی گفت 

- برو سرویس آرام 

پاهام بدون اراده من منو به سمت سرویس بردو ضربان قلبم از این لحن سیاوش بالا رفت


دوستان این کانالو به عنوان پشتیبانی تو تلگرام و روبیکا داشته باشین 👇👇👇

@mynovelsell

Report Page